چون صبح ، تا برآمدم و تا گریختم
یک عمر نهان شدم و یا گریختم
چون سایه ، می گریختم از خویشتن ، ولی
فریاد خود شنیدم ، هر جا گریختم
برچسب ها:
اشعار مشفق کاشانی,
مشفق کاشانی,
چون صبح ، تا برآمدم و تا گریختم
یک عمر نهان شدم و یا گریختم
چون سایه ، می گریختم از خویشتن ، ولی
فریاد خود شنیدم ، هر جا گریختم
ای چشم تو بیمار ، گرفتار ، گرفتار
برخیز چه پیشامده این بار علمدار
گیریم که دست و علم و مشک بیفتد
برخیز فدای سرت انگار نه انگار
# فاضل نظری
درود مثل همیشه عالی بود
شادباشیدوخوب
درود دعوتید گرامی
من خود بلای خویشم، از خود کجا گریزم؟
درود بر شما
سال نوتون مبارک 🌹🤩