از جنگ خستهام ولی امروز، باید که از یمن بسرایم
باید به رسم تعزیت صلح، از جنگ نفت و تن بسرایم
در عصر غزه، عصر ویتنام، قرن عراق و سوریه و شام
سخت است تا به یاد قد دوست از سبزه و چمن بسرایم
ننگ است در هبوط دو دلها، در ازدحام سرد نوبلها
از آهوی ختن بنویسم، از بادۀ کهن بسرایم
از این همه دروغ ملولم، از علم، از حقوق بشر، حیف...
ای کاش یک قصیدۀ پر درد، با مطلع کفن بسرایم
تا کی تمام همت خود را وقف مذاکرات ببینم
یک لحظه از ژنو بنگارم، یک ساعت از وین بسرایم
یا فارغ از خشونت رگبار، در خلسۀ مکرر اخبار
با جذبۀ تمام مسی را در حال گل زدن بسرایم
ای خرسهای قطبی بیعار، بیکارهای رخوت اسکار
تا کی به شوق خرس طلایی از فیلمهای کن بسرایم؟
تاریختان: تمدن شومی، ای سرخوشان وحشی رومی
تاکی به سبک عصر شمایان از رقص و سکس و زن بسرایم ؟
پس ماندۀ نفاق و فسوسید، آل لواط و آل نحوسید
باید که سیر سلسلهتان را در ذیل اهرمن بسرایم
مدیون غیرت کلماتم، آی ای حرامیان مخنث
حتی به استعاره شمارا در هیأت لجن بسرایم
دیگر زمان شکوِه تمام است، گاه نبرد، وقت قیام است
بگذار از خروش علی آن، مولای صفشکن بسرایم
باید به رزم خیل یزیدان، همنوحه با تبار شهیدان
یک مصرع از حسین بگویم، یک قطعه از حسن بسرایم
عمار قتلگاه جنونم، عطر اویس در شط خونم
بگذار از سقیفه بخوانم، بگذار از قرن بسرایم
بیزارم از صراحی و ساقی، از شاعران سبک عراقی
بگذار یک دو بیت تغزل، در سبک سوختن بسرایم
باید که از تبسم کودک، بر وزن پاره پارۀ موشک
از زخم واژههای مکرر بر صفحهی بدن بسرایم
در خود شکستهام ولی امروز... از جنگ خستهام ولی امروز....
باید که از عدن بنویسم باید که از یمن بسرایم