فنجان شکسته

چای قندپهلویم آرزوست

سخنان علامه محمدتقی جعفری

سخنان علامه محمدتقی جعفری

1. حرکتِ کشتىِ نجاتِ آدمیان احتیاجى به دریا ندارد این کشتى از قطره اشک مقدّسى مى گذرد که براى حسین(علیه السلام) ریخته مى شود.

2. شهادت امام حسین(علیه السلام) با عظمت ترین شهادتى است که در تاریخ بشر بروز کرده، زیرا او با شناخت همه ابعاد و امتیازات زندگى و توانایى بر برخوردارى از آنها دست از زندگى شسته است.

3. على (علیه السلام) انسان را محصولِ بازىِ طبیعتِ ناخودآگاه نمى داند، بلکه انسان را یک محصول جدّى از یک کارگاه جدّى مى داند که با مشیّت بسیار والاى هستى آفرین، شروع به کار کرده است.

4. دنیا بدون محبّت، زندانى تاریک است.

5. دین بدون برخوردارى از رویکردى علمى، فاقد ارزش مى نماید و علمِ بدون دین، ساخته اى میان تهى است.

6. معناى توبه عبارت است از: بازگشت به خویشتن براى نوسازیِ خود.

7. از نظر روانى، لقمه هاى نامشروع باعث تاریکىِ درون شده و لقمه هاى مشروع، کارگاه روح را فروزان مى سازد.

8. یک خنده بى موقع، و یک ضربه روانى براى انتقام جویى بى مورد، حقوقِ بى نهایتِ جان‏هاى آدمیان را پایمال مى سازد.

9. اخلاق یعنى شکوفایى حقیقت در درون آدمى.

10. جامعه براى خود داراى شخصیّتى است که اندیشمندان به منزله عقل و اخلاقیّون به منزله وجدان آن مى باشند.

11. اخلاص در اندیشه و گفتار و عمل، عاملِ لایروبى چشمه سارهاى درونى است.

12. تنها نیایش است که مى تواند غربتِِ مرگبارِ ما را به انس با جهان هستى مبدّل نماید.

13. بخندیم، اما سرمایه خنده ما گریه دیگران نباشد.

14. بیایید اوراقِ کتابِ هستىِ خود را از عکس و امضاى دیگران پر نکنیم.

15. گاهى براى نابود ساختن تلخى هاى صفات زشت، شیرین ترین داروها تلخ ترین اندرزهاست.

16. کردارِ عینى و عملىِ مربّیان بشرى در تعلیم و تربیت، اساسى تر و مؤثرتر از گفتار آنان است.

17. حیات بدون فعّالیّت هاى هدف گیرى شده، ماهیّت خود را از دست مى دهد.

18. اساسى ترین مختصّ زندگى عرفانى، کار و تلاش پیگیر در دنیاست؛ دنیایى که میدانى براى مسابقه در خیرات است.

19. همواره با ناتوانى مبارزه کنید، زیرا ناتوانى زنجیرى است که شما را از تحرّک باز مى دارد.

20. عمل صحیح و هدفدار، عامل افزایش معرفت است.

21. براى به ثمر رساندن شخصیّت آدمى، هیچ راهى جز کوشش و تکاپو وجود ندارد.

22. کار عبارت است از: باز شدن بُعد حرکت آدمى و گسترش آن در سطوح کارگاه هستى که مشغولِ نواختنِ آهنگِ کلّىِ عالمِ وجود است.

23. بهترین و ارزنده ترین حیات آن است که کار و کوشش در آن موجب به ثمر رسیدن شخصیّت انسانى شود.

24. جامعه اى که در بلاى مرگ زاى فقر، روزگار مى گذرانَد، متشکّل از انسان ها نیست، بلکه از تابوت هاى متحرّک شکل گرفته است.

25. در هیچ دوره اى از تاریخ بشرى، نمى توانید منظره اى زیباتر از چشمان یک انسان پیدا کنید که فروغِ احساس وظیفه، شعله ورش مى‏سازد و نورِ الهىِ وظیفه، پرتو ابدى بر او مى بخشد.

26. قوانینِ جارىِ اجتماعى، اصلى را برتر از عدالت خواهىِ فردى و اجتماعى نمى شمارد.

27. عشق به عدالت در کسانى به وجود مى آید که عشق به حیات واقعى در آنان شکوفا گردد.

28. تماشاى مختل شدن هندسه الهى، که جان هاى آدمیان عالى ترین جلوه آن مى باشد، مبارزه با عدالت الهى است.

29. براى برخوردارى از یک جامعه سالم، خاستگاهى جز عدالت جویى وجود ندارد.

30. در هر انسانى که عشق به عدالت برافروخته شود، میان او و عشق به خدا، گامى بیش نمانده است.

31. جاى بسى تأسف است که بعضى از جوامع با داشتن مبانى فکرى فراگیر و عقلانى، به جهت بى توجهى به مسأله نظم، بر هیچ مبناى صحیحى زندگى نمى کنند.

32. بى ایمانى به نظم یا مسامحه در اجراى آن، یکى از نیرومندترین عوامل تضعیف شخصیّت و هویّت مردم جامعه است.

33. کسى که انتظار دارد مى توان زندگى را بدون نظم سپرى کرد، در حقیقت منکرِ قانونِ حاکم بر هستى بوده، و هیچ چیز را شرط هیچ چیز نمى داند!

34. تا وقتى قانون و وظیفه اى فرض نشود، گمراهى و رستگارى قابل تصور نخواهد بود.

35. خیانت به تعهّد، خیانت به شخصیّت است و ایفاى آن احترام به شخصیّت.

36. اگر ایفاى تعهّدها ضرورى تلقّى نشوند، زندگى اجتماعى قطعاً مختل خواهد گشت.

37. انسان منهاى تعهّد یعنى هیچ و پوچ.

38. فرار از تعهّدها، در حقیقت فرار از خویشتن است.

39. ذاکر دایمى کسى است که آشنایى نزدیکى با هستى آفرین پیدا کرده است.

40. هیچ عملى بدون عکس العمل در صحنه هستى به وجود نمى آید خواه خوب و خواه زشت.

41. عظمت و ارزش تکلیف بالاتر از آن است که حتى به رضایت وجدان فروخته شود.

42. استقامت و پایدارى یک انسان، دلیلِ قدرتِ شخصیت و فعالیتِ عقلانىِ او در حیات معقول است.

43. اگر نوع انسانى به فداکارى و گذشت و استقامت در برابر مشکلات جهان شناسى و خود سازى تن نمى داد، به هیچ پیشرفت صحیحى نائل نمى شد.

44. مقاومت معقول در فراز و نشیب زندگى، به معرفت و چاره جویى در برابر مشکلات و حوادث مى افزاید.

45. خدایى را که شادى ها براى ما تحفه مى آورند؛ روز دیگر، اندوه ها او را از مغز ما بیرون خواهند کرد.

46. هر ذرّه اى در این جهان، براى خود منظومه شمسى دارد.

47. براى هر انسان آگاه، هر «روز» کتابى است که درس هایی خواندنى در آن نوشته شده باشد.

48. عشّاق ثروت اندوخته، بردگانى هستند که ادّعاى مالکیّت بر اموال و نفوس جامعه دارند.

49. ضرورت یک زندگىِ هدف دار و هشیارانه، تکیه بر اصل و قانون است.

50. قطب نماىِ شخصیّتِ انسانِ سعادتمند، مطلوبیّتِ قرار گرفتنِ او را در هر نقطه از اقیانوس هستى نشان مى دهد.

51. ایده آل زندگى عبارت است از: آبیارى و شکوفا کردن آرمان هاى زندگىِ گذران از چشمه سار حیاتِ تکاملى، و انسان و جهان را در خود یافتن، و به ثمر رساندن شخصیّت انسانى در حرکت به سوى ابدیّت.

52. اگر مربّیان و پیشتازان جوامع، نشانىِ حیات را به دست ما بدهند، هیچ انسانى در زندگى احساس شکست نخواهد کرد.

53. اغلب انسان ها، به خاطر عدم محاسبه در تمایلات و خواسته هاى خود، در دام هاى پولادین زندگى مى کنند و با تمام ساده لوحى یا ریاکارى، نامش را «زندگى آزادانه» مى گذارند.

54. فریب دادن خویشتن یعنى: مبارزه با خود، و مبارزه با خود یعنى: نپذیرفتنِ واقعیّتِ هستىِ خویشتن.

55. اگر کسى خود را نفریبد، فریب دیگران را هم نمى خورَد.

56. همه جهان هستى با کهکشان هاى پویا و با انسان هاى بى شمارش چیزى جز مشتقّ کوچکى از یک لحظه مشیّت او نیست.

57. براى نظاره به پیشگاه ربوبى و کشش به فروغ بى نهایت، تلقّى کردن جهان هستى به عنوان یک معبد بزرگ، از اساسى ترین شرایط ورود به حیطه عرفان اسلامى است.

58. رها ساختن حیات و شخصیّت در سیل گاه عوامل و رویدادهاى مبهم و مخالف، مساوى نابود ساختن حیات و شخصیّت است.

59. هر فرد و اجتماعى که بدون فعّالیّت و صَرف نیروهاى عضلانى و فکرى، انتظار نتیجه مفید داشته باشد، توقّع ضدّ حقیقت در مغز خود مى پرورانَد.

60. بشر با همه داد و فریادهایى که درباره پیشرفت و تکامل به راه انداخته، هنوز نتوانسته است خود را از زندان خودخواهى نجات بدهد.

61. افراد انسانى تا زمانى که قدرتِ زندگىِ عقلانى و تحرّک با مبانىِ وجدانى را از دست ندهند، برده شهوات و هوا و هوس ها و خودخواهى ها قرار نمى گیرند.

62. حیاتى که مبناى حرکت خود را بر روى خودخواهى استوار سازد، پدیده اى است ضدّ حیاتِ خود و دیگران.

63. اگر پیشتازان جوامع، هدفِ عالىِ حیات را براى مردم روشن نکنند، از رشد و تکاملِ موجودِ تشنه کمال، جلوگیرى به عمل آورده اند.

64. حقیقتى به عظمت حیات که اگر به رشدِ واقعىِ خود برسد، شایستگى قرار گرفتن در شعاع جاذبیّت الهى را دارد، چگونه امکان دارد بى قانون و بى نظم آفریده شده باشد؟!

65. دین واقعى، انسان را از شناخت جهان باز نداشته، بلکه برانگیزنده و محرّکِ اوّلِ سِیر در زمین و آسمان و فضاى میان این دو بوده است.

66. اعتقاد به خداوندى که نقشى در زندگىِ معتقد ندارد، اعتقاد نیست، بلکه نوعى از پدیده هاى درونى است که «تشریفات روانى» نامیده مى شود.

67. انسان اگر جریان قانون را در جهان هستى نادیده بگیرد، با شکست قطعى روبرو خواهد گشت و اگر خود را با آن قانون تطبیق نماید، پیروز خواهد بود.

68. بدون تفسیر صحیح حیات، پیدا کردن هدف اعلاى حیات امکان ناپذیر است.

69. زندگى بى محور و فاقد اصل، نتیجه اى جز فرو رفتن در تناقضات و مبارزه با خود در بر ندارد.

70. تنها حیات معقول است که مى تواند عظمت و ارزش تکلیف را عنصر اساسى حیات تلقى نماید.

71. حیات را نباید قربانىِ وسیله حیات نمود.

72. آن انسان رشد یافته که انسان ها را اجزاء خود مى داند، با سقوط هر یک از آن ها، تباهىِ جزئى از خود را مشاهده مى کند.

73. حقیقت درختى است برومند که شاخه هاى آن در درون پاک مردم قرار دارد.

74. سعادتمند کسى است که همواره خود را در مرز «طبیعت» و «ماوراء طبیعت» احساس کند.

75. بدون آشنایى جان انسان‏ها با یکدیگر، محال است حسنِ تفاهمِ مشترکِ واقعى میان آنان برقرار شود.

76. مرزِ حقیقىِ میان انسان و حیوان، شناختِ ارزش و عظمتِ تکلیف است.

77. زندگى پیوسته باید در حال به وجود آمدن و به وجود آوردن باشد، و الّا بارى است بر دوش انسان.

78. پروردگارا، ما را در راندنِ کشتىِ وجود در اقیانوس هستى و رساندن آن به ساحل حقیقى موفق فرما.

79. ذکر خداوندى یعنى یک معلّم و مربّى الهى که شب و روز و در همه لحظات عمر با انسان است.

80. صبرى که سکوى پرواز است براى پرواز در فضاى والاى انسانى و موجب تجلىّ خدا بر انسان، صبر در مقابل لذّت هاست.

81. در هر جامعه اى که رنگ «حق» و «تکلیف» مات شود، رنگ حیات نیز از بین خواهد رفت.

82. اگر حیات انسانى، صحیح شناخته نشود و به هدفِ اعلاى خود توجیه نگردد پست ترین پدیده عالم طبیعت خواهد بود.

83. فلسفه حیات و هدف آن را از کسانى بپرسیم که نبضِ حیاتِ واقعىِ آن ها در پیکر هستى حرکت مى کند نه از مرده هاى زنده نما که در سایه خود مى جنبند.

84. کسى که حیات را نمى شناسد، نمى تواند از حیات واقعى برخوردار شود.

85. اساسى ترین عامل شکست انسانیّت در دوران ما به شوخى گرفتن و بى اعتنایى به تعهّد است.

86. اى کاش بشر مى توانست با دریافتِ ارزشِ حقیقىِ خود، در جستجوى مزایا کوشش کند.

87. اندیشه درباره حیات، جلوه اى عالى از حیات است.

88. در این دنیا، بدون پیدا کردن خویشتن یا نشانىِ خویشتن، نمى توان احساس گمشده اى داشت.

89. تازگی مستمرِّ روح، حقایق دریافت شده را همواره تازه نشان مى دهد.

90. معماى حیات قابل حل نیست، مگر این‏که ابدیت در برابر آن باشد.

91. مرگى که حیات، براى انسان شکوفا مى کند، سعادت محسوب مى شود، زیرا ثمره درخت زندگى ما همین مرگ است.

92. هر لحظه اى که در زندگانى انسانى بدون آگاهى به حکمتِ وجودِ خویش و بدون توجه به این که: از کجا آمده و به کجا می‏رود، سپرى شود، مرگ ابدى است.

93. علم توأم با ایمان، مرگ را به عنوان آغاز شکوفایىِ زندگى نوید مى دهد.

94. ورود به پیشگاه خداوند که در اذهان عمومى مرگ نامیده مى شود، سعادت عظمایى است که براى انسان هاى حسابگر، در زندگى همواره مورد انتظار است.

  • بسیار عالی
    عالی
    احسنت بر شما
    خدا خیرتون بده
    اولین بار بود همچین چیزی از علامه جعفری می دیدم.🌹
    پاسخ:
    ممنون :)
    انرژی گرفتیم با این کامنت :))
    انشالله عاقبت بخیر شویم :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">