فنجان شکسته

چای قندپهلویم آرزوست

لحظه دیدار نزدیک است - مهدی اخوان ثالث

لحظه دیدار نزدیک است - مهدی اخوان ثالث

لحظه دیدار نزدیک است

 باز من دیوانه ام مستم

باز می لرزد  دلم  دستم

باز گویی در جهان دیگری هستم

های !

نخراشی به غفلت گونه ام را تیغ

 های !

نپریشی صفای زلفکم را دست

 آبرویم را نریزی دل

ای نخورده مست

لحظه دیدار نزدیک است

زندگی نامه ی مولانا

زندگی نامه ی مولانا

جلال‌الدین محمد بلخی 

متخلص به مولانا، مولوی و رومی (‎۶۰۴،  ۶۷۲) هجری قمری، از مشهورترین

 شاعران ایرانی پارسی گوی در بلخ زاده شده است .

زبان مادری وی پارسی بوده‌ است.

نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب

"جلال‌الدین" ، "خداوندگار" و "مولانا خداوندگار" نامیده ‌شده‌ است.

با آنکه آثار مولوی برای عموم جهانیان است ولی پارسی‌ زبانان بهرهٔ خود را از او بیشتر می‌دانند

چرا که حدود شصت تا هفتاد هزار بیت او فارسی است  و تنها حدود هزار بیت عربی و کمتر از پنجاه

بیت به زبان‌های یونانی، ترکی شعر دارد.


آثار مولانا علاوه بر مناطق فارسی ‌زبان، تأثیر فراوانی در هند و پاکستان و ترکیه و آسیای میانه

نیز گذاشته ‌است.

دلیل این امر این است که اکثر جانشینان مولوی در طریقهٔ تصوف مربوط به او از ناحیهٔ قونیه بودند.

پدر او مولانا محمدبن حسین خطیبی معروف به بهاءالدین ولد و سلطان العلما از بزرگان صوفیه و

مردی عارف بود و نسبت خرقه او به احمد غزالی برمی گشت.

وی در عرفان و سلوک سابقه ای دیرین داشت و چون اهل بحث و جدال نبود و دانش و معرفت

حقیقی را در سلوک باطنی می دانست نه در مباحثات و مناقشات کلامی و لفظی،  پرچمداران

کلام و جدال با او مخالفت کردند.

از جمله فخرالدین رازی که استاد سلطان محمد خوارزمشاه بود و بیش از دیگران شاه را علیه

او برانگیخت.

سلطان العلما همزمان با هجوم چنگیز خان از بلخ کوچ کرد و سوگند یاد کرد که تا محمد خوارزمشاه

بر تخت نشسته به شهر خود باز نگردد.

روایت شده است که در مسیر سفر با عطار نیشابوری نیز ملاقات داشته و عطار، مولانا را ستوده

و کتاب اسرار نامه خود را به او هدیه داده است.

سلطان العلما در حدود سال 628  قمری جان سپرد و در همان قونیه به خاک سپرده شد.

در آن هنگام مولانا جلال الدین 24 سال داشت که مریدان از او خواستند که جای پدرش

را بگیرد.

شمس تبریزی در حدود سال 642 قمری به مولانا پیوست و چنان او را شیفته کرد که درس و

وعظ را کنار گذاشت و به شعر و ترانه و دف و سماع پرداخت و

از آن زمان طبعش در شعر و شاعری شکوفا شد و به سرودن اشعار پر شور عرفانی پرداخت.

کسی نمی داند شمس تبریزی به مولانا چه گفت و چه آموخت که این گونه دگرگونش کرد اما

واضح است که شمس تبریزی عالم و جهاندیده بود و برخی به خطا گمان کرده اند که او از

حیث دانش و فن بی بهره بوده است که نوشته های او بهترین گواه بر دانش گسترده اش در

ادبیات، لغت، تفسیر قرآن و عرفان است.

مریدان می دیدند که مولانا مرید ؤنده پوشی گمنام شده و توجهی به آنان نمی کند به فتنه جویی

روی آوردند و به شمس تبریزی ناسزا می گفتند و تحقیرش می کردند.

شمس تبریزی از گفتار و رفتار مریدان رنجید و در 21  شوال 643  قمری هنگامی که مولانا

39 سال داشت از قونیه به دمشق کوچ کرد.

مولانا از غایب بودن شمس تبریزی ناآرام شد.

مریدان که دیدند رفتن شمس تبریزی نیز مولانا را متوجه آنان نساخته با پشیمانی از مولانا

پوزش خواستند.

مولانا فرزند خود سلطان ولد را همراه جمعی به دمشق فرستاد تا شمس تبریزی را به قونیه

باز گردانند.

شمس تبریزی باز گشت و سلطان ولد به شکرانه این موهبت یک ماه پیاده در رکاب شمس تبریزی راه

 پیمود تا آنکه به قونیه رسیدند و مولانا از گرداب غم و اندوه رهایی یافت.

پس از مدتی دوباره حسادت مریدان برانگیخته شد و آزار شمس تبریزی را از سر گرفتند.

شمس تبریزی سرانجام بی خبر از قونیه رفت و ناپدید شد.

مولانا در دوری شمس تبریزی ناآرام شد و روز و شب به سماع پرداخت.

از آثار مولانا می توان به مثنوی معنوی، دیوان شمس، فیه مافیه، مکتوبات و مجالس سبعه

اشاره داشت.

بیشتر سبک مولانا در مثنوی، رباعی، غزل و نثر بوده است.

مولانا در زمان حیات خود در ایران، افغانستان، تاجیکستان و ترکیه سکونت گزید.

مولانا پس از مدت ها بیماری در پی تبی سوزان در 5 جمادی الاخر 672 قمری درگذشت

و در قونیه به خاک سپرده شد.

در آن روز پرسوز یخبندان قونیه سیل پرخروش مردم، پیر و جوان، مسلمان و گبر، مسیحی و

یهودی همگی در این ماتم شرکت داشتند.

 

جان و جهان دوش کجا بوده‌ای

نی غلطم، در دل ما بوده‌ای

دوش ز هجر تو جفا دیده‌ام

ای که تو سلطان وفا بوده‌ای

آه که من دوش چه سان بوده‌ام

آه که تو دوش کرا بوده‌ای

رشک برم کاش قبا بودمی

چونک در آغوش قبا بوده‌ای

زهره ندارم که بگویم ترا

بی من بیچاره چرا بوده‌ای

زندگی نامه ی خیام

زندگی نامه ی خیام

غیاث‌الدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خَیّام نیشابوری

متخلص به خیام ۴۲۷ - ۵۱۰ ) هجری قمری در نیشابور که 

خیامی ، خیام نیشابوری و خیامی النّیسابوری

هم نامیده می شود.

 اهل ادب به او لقب  

همه‌ چیزدان، فیلسوف، ریاضی‌دان، ستاره‌شناس داده اند. 

وی بیشتر با انگیزه نگارش رباعیآتش است که شهرت جهانی دارد.

افزون بر آنکه  رباعیات خیام را به بیشتر زبان‌های زند ه دنیا برگردان نموده‌اند. 

ادوارد فیتزجرالد  رباعیات او را به زبان انگلیسی ترجمه کرده است که

باعث شهرت بیشتر او در مغرب زمین شده‌ است.

یکی از برجسته‌ترین کارهای وی را می ‌توان

سر و سامان دادن و سرپرستی محاسبات گاه‌شماری ایران

 در زمان خواجه نظام‌الملک در دورهٔ پادشاهی ملکشاه سلجوقی دانست.

محاسبات منسوب به خیام در این زمینه هنوز معتبر است و

دقتی به مراتب بالاتر از تقویم میلادی دارد.

وی در ریاضیات، نجوم، علوم ادبی، دینی و تاریخی استاد بود.

نقش خیام در حل معادلات درجه ‌سوم و مطالعاتش دربارهٔ اصل پنجم اقلیدس

نام او را به عنوان

ریاضیدان برجسته در تاریخ علم ثبت کرده‌است.

 شماری از تذکره ‌نویسان، خیام را شاگرد ابن سینا و شماری نیز

وی را شاگرد امام موفق نیشابو ری خوانده‌اند.

صحت این فرضیه که خیام شاگرد ابن سینا بوده‌است، بسیار دور از ذهن است

زیرا از نظر زمانی با هم فرق زیادی داشته‌اند.

خیام در جایی ابن سینا را استاد خود می‌داند

ولی این استادی ابن سینا سودی معنوی دارد.

این قافله عمر عجب میگذرد

دریاب دمی که با طرب میگذرد

ساقی غم فردای حریفان چه خوری

پیش آر پیاله را که شب میگذرد