بی پا و سر کردی مرا
بی خواب و خور کردی مرا
سر مست و خندان اندر آ
ای یوسف کنعان من
از لطف تو چو جان شدم
وز خویشتن پنهان شدم
ای هست تو پنهان شده
در هستی پنهان من
بی پا و سر کردی مرا
بی خواب و خور کردی مرا
سر مست و خندان اندر آ
ای یوسف کنعان من
از لطف تو چو جان شدم
وز خویشتن پنهان شدم
ای هست تو پنهان شده
در هستی پنهان من