دریغا که ماهی شعرم جان می دهد
نز بحر بی آبی یا کز بهر بی تابی
که در تنگ اشکم زنده بود
نفس می کشید
و تو ای باده پرست
از غرور
از روی مستی
زدی آن تنگ را شکستی
برچسب ها:
اشعار امیررضا خانلاری,
اشعار نو,
اشعار وکیل الشعرا,
امیررضا خانلاری,
خانلاری,
شعر نو,
محفل شیرین سخن,
وکیل الشعرا,