فنجان شکسته

چای قندپهلویم آرزوست

زندگی نامه ی علی موسوی گرمارودی

زندگی نامه ی علی موسوی گرمارودی
على موسوى گرمارودى در سال ۱۳۲۰ در قم به دنیا آمد. پدر وی از بزرگان اهل گرمارود الموت قزوین بود. وی نخست نزد پدرش مقدمات را فراگرفت و پس از آن به دبستان ملی «باقریه» رفت.

دوره دبیرستان را در مدرسه شهید بهشتی (دین و دانش سابق) سپری کرد و پس از آن به مشهد عزیمت رفت و درنزد علمای آن سامان، به فراگیری علوم دینی پرداخت.

درسال 1345 وارد دانشکده حقوق شد و کارشناسی آن رشته را در رشته علوم قضایی کسب کرد. او سرانجام پس از گرفتن مدرک کارشناسی زبان و ادب فارسی با اخذ درجه دکترای زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد.

گرمارودى در چندین ‏دوره در عرصه شعر و ادبیات کشور حضور مؤثر داشته است و از پیشتازان شعر مذهبى امروز شناخته مى‌شود. او ‏تحصیلات مقدماتى خود را در قم و مشهد به پایان رساند و ادبیات عرب را نزد ادیب پیشاورى فراگرفت.

وی با شاعر بزرگ معاصر اخوان ثالث نیز آشنایى و رفت و آمد داشت و اخوان شعرى نیز به نام او سروده بود.

در اسفند ۱۳۵۷ شوراى انقلاب، موسوى گرمارودى را به سرپرستى سازمان آموزشى نومرز منصوب کرد.

همان مؤسسه فرانکلین سابق که در ‏اواخر دهه ۶۰ با ادغام در تشکیلات وزارت فرهنگ و آموزش عالى از صورت یک مؤسسه خارج شد و از آغاز سال ۱۳۷۳ نیز با نام شرکت ‏انتشارات علمى و فرهنگى با انتشارات علمى و فرهنگى (بنگاه ترجمه و نشر کتاب سابق) ادغام شد.

علاوه بر این گرمارودى مدتى رایزن ‏فرهنگى ایران در تاجیکستان بود و مدتى نیز مسئولیت تالار وحدت تهران را بر عهده داشت. او در مدت اقامتش در تاجیکستان جریان شعر ‏معاصر آن کشور فارسى زبان را دنبال کرد و در این باره مقالات تحقیقى متعدد نوشت.‏

موسوی گرمارودی مدت یک سال در حوزه فردوس به امر تدریس مشغول بود.

با پیروزی انقلاب اسلامی،‌ موسوی گرمارودی به همراه مرحومه طاهره صفارزاده کانون فرهنگی نهضت اسلامی  را بنیاد نهاد.

موسوی گرمارودی علاوه بر سرودن شعر و شرکت درانجمن‌های ادبی، راه اندازى، مدیریت و سردبیرى نشریه گلچرخ و انتشار یک مجله ادبی در تاجییکستان را نیز برعهده داشته است.

 وی در سال 1385 به عنوان «چهره ماندگار بخش شعر» به وسیله بنیاد چهره‌هاى ماندگار انتخاب شد.

برخی از آثار على موسوى گرمارودى:

  • سرود رگبار
  • عبور
  • در سایه سار نخل ولایت
  • چمن لاله
  • خط خون
  • تا ناکجا
  • دستچین
  • صدای سبز

moosavigarmaroodi.jpg

زندگی نامه ی نصرالله مردانی

زندگی نامه ی نصرالله مردانی

در سال 1326 در کازرون به دنیا امد.

تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاه خود کازرون به پایان برد . از آن پس به مطالعه کتابهای شعر و نثر پرداخت و از آفرینش مضامین کلامی و سخن شاعران متقدم سود جست و در کار شاعری از سرچشمه های فیاض آنان الهام گرفت . تا قبل از انقلاب در استخدام بانک ملی بود. پس از پیروزی انقلاب در بخش فرهنگی سپاه پاسداران و سازمان ارشاد اسلامی به کار پرداخت . مردانی در برگزاری شب های شعر و کنگره های فرهنگی و ادبی با نهاد های انقلابی همکاری کرد . فعالیت او با سازمان پژوهش و برنامه ریزی وزارت آموزش و پرورش جهت تدوین ادبیات انقلاب اسلامی و همکاری با جهاد دانشگاهی برای برگزاری کنگره ی شعر دانشجویان سراسر کشور چشمگیر بود. او به دلیل دارا بودن مسئولیتهای فرهنگی، بسیاری از اوقات خود را در تهران می‌گذراند. وی از زمره شاعرانی است که شعرهایش در بیشتر روزنامه‌ها، مجلات، مجموعه‌ها و جنگهای ادبی، انتشار یافته است. مردانی بدنبال تحولی تازه در شعر بود او می گوید : « سال ها قبل از پیروزی انقلاب پیوند بین حماسه و تغزل ، که شیوه ای کاملا نو بود ، را اساس کار خود قرار دادم ... » زندگی پنجاه و شش ساله مردانی سرشار بود از عشق و ارادت بی‌شائبه او به پیامبر عظیم‌الشأن اسلام(ص) و خاندان پاک وحی . گزیده‌ای از اشعار وی در این باره در کتاب «چهارده نور ازلی» توسط نشرشاهد چاپ و در دسترس علاقه‌مندان قرار گرفته است. مردانی را می توان شاعر انقلاب نامید چرا که تمامی کتاب های شعرش در 28 سال گذشته درباره مفاهیم انقلاب و مذهب است.

مسئولیت ها و مقام ها:

  • کوشش وی در برگزاری یادواره ی علامه طباطبایی به مدت نه سال در کازرون
  • برگزاری شبهای شعر و کنگره های فرهنگی و ادبی با نهادهای انقلابی
  • فعالیت با سازمان پژوهش و برنامه وزارت آموزش و پرورش جهت تدوین ادبیات انقلاب اسلامی و همکاری با جهاد دانشگاهی برای برگزاری کنگره شعر دانشجویان سراسر کشور

افتخارات:

  • کتاب خون نامه در سال 13۸۲ به عنوان کتاب سال معرفی شد .
  • از وی به عنوان چهره ماندگار تقدیر به عمل آمد.

آثار :

  • آتش نی (1370)
  • خون نام پاک (1346)
  • ستیغ سخن(تذکره منظوم که نام بیش از دو هزار شاعر از ظهور شعر تا زمان نیما و از بیش از یکصد و پنجاه تذکره نام برده شد (1371))
  • غزل در آیینه انقلاب
  • قیام نور(1360)
  • مجموعه های الماس آب
  • حافظ از نگاه مردانی (تصحیحی ذوقی از دیوان حافظ)
  • گل باغ آشنایی
  • شهیدان شاعر
  • قانون عشق

تاریخ فوت، محل فوت، هنگام فوت، محل دفن:

مردانی در آخرین روزهای زندگی خود در سال 1382خواسته بود تا به کربلا برود به همین دلیل نیز به همراه همسر و دامادش به کربلا رفت و در همان جا در سن 56 سالگی پس از یک دوره بیماری طولانی ،درگذشت.بی‌تردید برای شاعری چون او که عمری با حماسه و حماسه‌سرایی زیسته بود، مرگ در بستر بسیار حقیر و ناچیز بود و چنین شاعری را هیچ پایانی اینگونه زیبا و ژرف برازنده نبود. پیکر او را برای خاکسپاری به زادگاهش کازرون منتقل نمودند و در بوستانی به نام خودش،او را به خاک سپردند. پس از مرگ وی، جمعی از نزدیکان و خانواده وی اقدام به تأسیس مؤسسه‌ای با نام مؤسسه فرهنگی هنری مردانی جهت ترویج افکار و اندیشه‌های وی کردند.

نقل قول و خاطرات:

نصرالله مردانی:« شعر الهام است؛ اما در مورد همه ی شعرا چنین نیست. مثل عشق . یکی در منجلابی از فساد و پستی فرو می رود و اسم آن را عشق می گذارد. یکی نیز مانند امام حسین (ع) ازهمه چیز و همه کس در راه معشوقش می گذرد. در واقع عاشق حقیقی اوست. شعر نیز پس از الهامی که به انبیا می شد، الهامی است برای شاعر. البته شاعر حقیقی و هنرمند . نه آن کسی که به اسم شاعر، شعر را به ابتذال کشیده . شاعر واقعی کسی است که زحمت کشیده و به نیرویی ازلی و ابدی متصل است.» شعر زیر از سروده های اوست: 
مهربان آمدی ـ‌ ای عشق! به مهمانی من 
پر شد از بوی خوشت خلوت روحانی من 
خوش برآورده سر از باغِ تماشای وجود 
سر‌و ناز تو به سر فصل زمستانی من 
هیچ کس غیرِ تو ـ‌ ای خرمی دیده! ـ نخواند 
حرف ناخواندة دل از خط پیشانی من 
می‌کنم گریه منِ سوخته تا خنده زند 
گل روی تو در آیینة بارانی من 
بی‌قرار آمدی و رفت قرارم از دست 
بنشین تا بنشیند دل توفانی من 
آفتابی شدی و یکسره آبم کردی 
شد حریر نگهت جامة عریانی من 
بشکن ـ‌ ای بغض! ـ‌ و فرو ریز که در خانة دل
می‌زند شعله به جان آتش پنهانی من 
هر چه گفتند و بگویند به پایان نرسد 
قصة زلف تو و شرح پریشانی من 

nasrollahmardani.jpg

زندگی نامه ی حمیدی شیرازی

زندگی نامه ی حمیدی شیرازی

مهدی حمیدی شیرازی در سال ۱۲۹۳ به دنیا آمد. پدرش سید محمد حسن ثقة الاعلام از بازرگانان معروف شیراز بود که در دوره‌های اول مجلس شورای ملی، از آن شهر به نمایندگی مجلس انتخاب گردید. مادرش سکینه آغاز ارسنجانی زنی دانشمند و تربیت شده بود که خود شاعره‌ای سخن سنج به شمار می‌رفت.

بیش از دو سال و نیم نداشت که پدرش درگذشت و تربیت او به مادرش محول شد. تحصیلات ابتدایی رادر مدرسه شعاعیه و دوره متوسطه در دبیرستان سلطانی شیراز به پایان رسید و در سال ۱۳۱۳ برای ادامه تحصیلات به تهران آمد به دانشسرای عالی داخل شد و به سال ۱۳۱۶ در رشته ادبیات فارسی با رتبه اول به اخذ لیسانس نائل گردید.شعر گفتن را از حدود سال ۱۳۱۳ شروع کرد.

حمیدی پس از اخذ لیسانس به کارمندی اداره فرهنگ در آمد و برای انجام خدمت سربازی به تهران مراجعت کرد و به دانشکده افسری وارد شد و یک سال بعد درجه ستوان دومی برای خدمت افسری به شیراز برگشت.او در سال ۱۳۲۵ از دانشگاه تهران در رشته زبان و ادبیات فارسى موفق به اخذ دکترا و در رشته الهیات به تدریس مشغول شد.[۴] حمیدی سالها در دانشگاه تهران به تدریس زبان و ادبیات فارسی مشغول بود.

در دهه اول حیات شاعرانه حمیدی در عوالم عاطفی و رویاهای ایام جوانی گذشت بنابراین موضوع شعرش عموماْ عشق و غزل بود. در سه مجموعه پرشور و عاطفی وی یعنی شکوفه ها، پس از یک سال و اشک معشوق تمایل روشنی به سبک خراسانی نشان داده است.

پس از سال ۱۳۲۴ تدریجاْ گرایشی به مضامین اجتماعی و وطنی و تاریخی پیدا کرد. از دفترهای شعر این دوره از کار و شاعری حمیدی، مجموعه سالها سیاه بیشتر حاوی اشعار وطنی، سیاسی و انتقادی و طلسم شکسته شامل اشعار وی است که در شیوه های نو و سرانجام زمزمه بهشت مراحل برتری از پختگی شعر وی را نشان می‌دهد و او را از استادان شعر در روزگار خود معرفی می‌کند.

حمیدی علاوه بر مجموعه‌های شعرش در زمینه‌های دیگر ادبی نیز صاحب تالیفاتی بود. مهمترین کتاب او مجموعه سه جلدی دریای گوهر است که حاوی پنتخبی از آثار نویسندگان، مترجمان و شاعران معاصر است. دو کتاب دیگر او، عروض حمیدی و فنون شعر و کالبدهای پولادین آن گویای آشنایی وی به مباحث فنی ادبی است. از نوشته‌های منثور حمیدی مجموعه‌های سبکسریهای قلم، عشق در بدر (در سه جلد)، شاعر در آسمان و فرشتگان در زمین به چاپ رسیده است.

او در سال ۱۳۶۵ در تهران وفات کرد و در حافظیه شیراز به خاک سپرده شد.

وی یکی از مخالفین شعر نیمایی بود و در این راه سرزنش‌های بسیاری را از طرفداران آن شعر شنید. معروف است که احمد شاملو  به دفعات کتاب‌های وی را می‌خرید و جلوی کتاب‌فروشی آنها را داخل جوی آب می‌ریخت ماجرای عشقی بین او و یکی از شاگردانش و در پی آن ناکامی عشقی نیز سال‌ها بر سر زبان‌ها می‌گشت و حمیدی شعر اشک معشوق را برای این هجران سروده بود.

  به مغرب ، سپنه مالان قرص خورشپد         نهان می گشت پشت  کوهساران

  فرو  می  رپخت گردی  زعفران  رنگ        به  روی  نپزه ها  و  نپزه داران

  ز سم  اسب  می چرخپد  بر  خاک             به  سان  گوی  خون آلود ، سرها

  ز  برق  تپغ  می افتاد در  دشت               پیاپی  دست ها  دور از  سپرها

  نهان می گشت  روی  روشن روز            به زپر  دامن  شب در سپاهی

  در  آن تارپک شب  می گشت پنهان          فروغ  خرگه خوارزمشاهی

  اگر  پک  لحظه  امشب  دپر  جنبد            سپپده  دم  جهان  در خون نشپند

  به  آتش  های  ترک  و  خون  تازپک       ز  رود  سند  تا  جپحون  نشپند

  به  خوناب  شفق*  در  دامن  شام            به خون  آلوده  اپران  کهن دپد

  در  آن درپای خون در قرص خورشپد       غروب  آفتاب خویشتن دپد

  چه  اندپشپد آن دم ، کس  ندانست            که  مژگانش  به خون دپده تر شد

  چو  آتش  در  سپاه  دشمن  افتاد             ز آتش هم کمی سوزنده تر شد

  در  آن  باران  تیر  و برق  پولاد             میان  شام  رستاخیز  می گشت

  در  آن  دریاى خون در  دشت                 تاریک به دنبال  سر  چنگیز  می گشت

  بدان  شمشیر  تیز عافیت  سوز               در آن انبوه  ،  کار  مرگ  می کرد

  ولی چندان که برگ از شاخه می ریخت      دو چندان می شکفت و برگ می کرد

  میان موج  می رقصید در  آب                به  رقص  مرگ ،  اخترهای انبوه

  به  رود  سند می غلتید  بر هم               ز  امواج  گران  کوه  از  پی کوه

  خروشان ، ژرف ، بی پهنا ، کف آلود       دل شب  می درید و پیش می رفت

  از  این  سدّ روان ، در دیده ی شاه         ز هر موجی هزاران نیش می رفت

  ز  رخسارش فرو  می ریخت  اشکی        بنای زندگی بر آب می دید

  در  آن  سیماب گون امواج  لرزان         خیال  تازه ای در  خواب می دید: 

  اگر امشب زنان  و  کودکان  را             ز  بیم نام  بد در  آب ریزم

  چو فردا  جنگ  بر  کامم نگردید           توانم  کز ره  دریا گریزم 

  به  یاری  خواهم  از آن سوی دریا        سوارانی  زره پوش و  کمان گیر

 دمار  از جان این غولان کشم سخت       بسوزم  خانمان هاشان  به شمشیر

 شبی  آمد  که  می باید  فدا  کرد            به راه  مملکت  فرزند  و زن را

 به  پیش  دشمنان  استاد و جنگید         رهاند  از  بند  اهریمن ،  وطن را

 پس انگه کودکان را یک به یک خو است   نگاهی  خشم آگین  در  هوا  کرد

 به آب  دیده  اوّل  دادشان  غسل          سپس در دامن  دریا  رها کرد

 بگیر  ای  موج  سنگین  کف آلود        ز هم  وا کن دهان خشم ، وا کن !

 بخور ای  اژدهای  زندگی خوار          دوا  کن  درد بی درمان ، دواکن !

آثار منظوم

اشک معشوق

شکوفه‌ها

سالهای سیاه

طلسم شکسته

منثور

سبکسریهای قلم

عشق دربدر

عروض حمیدی

تالیفات

شعر در عصر قاجار

فنون شعر و کالبدهاى پولادین آن

دریای گوهر

بهشت سخن

شاهکارهای فردوسی ترجمه‌ها

زمزمه بهشت

ماه و شش‌ پنی

hamidyshirazy.jpg

زندگی نامه ی نادر نادرپور

زندگی نامه ی نادر نادرپور

در روز شانزده هم خرداد ماه 1308 در تهران دیده به جهان گشود. او فرزند «تقی میرزا» از نوادگان رضاقلی میرزا، فرزند ارشد نادرشاه افشار بود.   تحصیلات مقدماتی را در شهر تهران در دبیرستان ایرانشهر گذراند و در سال 1328 برای تکمیل معلومات خود به فرانسه سفر کردو سه سال در آنجا اقامت کرد . در سال ۱۳۳۱ پس از دریافت لیسانس از دانشگاه سوربن پاریس در رشتهٔ زبان و ادبیات فرانسه به تهران بازگشت

پس از بازگشت به تهران در طی 9 سال  - 1333 تا 1342 - چهار مجموعه خود به نامهای چشمها و دستها ف دختر جام ، شعر انگور ، سرمه خورشید و یک جلد برگزیده اشعار منتشر کرد .

ای آشنای من

برخیز و با بهار سفر کرده باز گرد

تا پر کنیم جام تهی از شراب را

وز خوشه های روشن انگورهای سبز

درخم بیفشریم می افتاب را

برخیز و با بهار سفر کرده باز گرد

تا چون شکوفه های پر افشان سیب ها

گلبرگ لب به بوسه خورشید واکنیم

وانگه چو باد صبح

در عطر بوته های بهاری شنا کنیم

برخیز و باز گرد

. نادر پور از سال ۱۳۳۷ به مدت چند سال در وزارت فرهنگ و هنر در مسئولیت‌های مختلف به کار مشغول بود. و در سال 1343 روانه ایتالیا شد و پس از آموختن زبان ایتالیایی بار دیگر به فرانسه رفت و پس از سه سال به ایران بازگشت . وی  در سال ۱۳۴۶ در کنار تعدادی از روشنفکران و نویسندگان مشهور در تاسیس کانون نویسندگان ایران نقش داشت و به عنوان یکی از اعضای اولین دوره هیات دبیران کانون انتخاب گردید

در سال 1350 نیز بار دیگر به فرانسه و ایتالیا سفر کرد و بعد از یک سال به میهن بازگشت . راه آورد این سفر ها کتاب هفت چهره از شاعران معاصر ایتالیا بود

در سال 1351 سمت سرپرستی گروه ادب  امروز را در سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران بر عهده گرفت

شعر نادرپور در ابتدای کار نوعی شعر غنایی چهارپاره است که توجه شاعر به خانلری و توللی را نشان میدهد  . دومجموعه چشم ها ئ دستها و دختر جام کارنامه جوانی شاعر است که با بیانی سالم و قوی و محتوایی سرشار از تخیلات رمانتیک کانند بیان عشق های از دست رفته است

پس از بازگشت از پاریس در سال 1331 نوعی تفاوت در محتوای شعر او نمایان میگرد که به توصیف کامجویی و کامیلبی از زن و زیبایی های اوست ولی دیری نمیپاید که دوباره به سبک خود باز میگردد

مجموعه‌ شعرها

چشم‌ها و دست‌ها (صفی‌علیشاه ۱۳۳۳)

دختر جام (نیل ۱۳۳۴)

شعر انگور (نیل ۱۳۳۷)

سرمهٔ خورشید (تهران ۱۳۳۹)

اشعار برگزیده (جیبی ۱۳۴۲)

برگزیدهٔ اشعار (بامداد ۱۳۴۹)

گیاه و سنگ نه، آتش (مروارید ۱۳۵۰)

از آسمان تا ریسمان (مروارید ۱۳۵۷)

شام بازپسین (مروارید ۱۳۵۷)

صبح دروغین (پاریس ۱۳۶۰)

خون و خاکستر (۱۳۶۷)

ترجمه‌ها

اشعار هوانس تومانیان

همراه با «گ خننس» «ر. بن» «ه‍. ا. سایه»/تهران/۱۳۴۸

هفت چهره از شاعران معاصر ایتالیا (همراه با جینالا بریولاکاروزو)

با همکاری بیژن اوشیدری و فرناندو کاروزو/کتابهای جیبی/۱۳۵۳

نادرپور پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، به آمریکا رفت و تا پایان عمر در این کشور به سر برد. وی سرانجام در روز جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۷۸ در لس‌آنجلس درگذشت

nadernaderpoor.jpg

زندگی نامه ی سعید بیابانکی

زندگی نامه ی سعید بیابانکی

سعید بیابانکی (متولد ۱۳۴۷ در خمینی‌شهر) شاعر ایرانی است. او عضو شورای سیاست گذاری جشنواره شعر فجر بوده‌است.


سعید بیابانکی متولد چهارم مهر ۱۳۴۷ در خمینی‌شهر (سده سابق) در استان اصفهاناست. نیاکان او اهل منطقه خور و بیابانک هستند و به گونه‌ای به خاندان یغمای جندقیشاعر قرن ۱۳ و حبیب یغمایی شاعر و پژوهشگر معاصر متصل اند. بیابانکی شاعری را از سال ۱۳۶۲ در سن ۱۵ سالگی به تشویقاصغر حاج حیدری شاعر سدهی که مستخدم مدرسه بود آغاز کرد و به تدریج با ورود به انجمن ادبی سروش و انجمن ادبی صائب اصفهان در محضر استادانی چون صاعد اصفهانی ، خسرو احتشامی ، محمد مستقیمی و خلیل بلدی تلمذ کرد.

اولین کتاب شعر او با نام ردپایی بر برف در سال ۶۹ توسط حوزه هنری منتشر شد که در مقدمه کتاب ادبیات ایران را به تولد شاعری صاحب ذوق با طبعی لطیف بشارت داده بود؛ ولی شهرت بیابانکی به عنوان یک شاعر صاحب سبک با زبانی محکم در سال ۱۳۷۶ با انتشار کتاب نیمی از خورشید اتفاق افتاد… این کتاب بیابانکی را به عنوان شاعری با زبان خاص و متفاوت به شعر ایران معرفی کرد.

بیابانکی تحصیلات خود را در سال ۱۳۷۲ رشته کامپیوتر در دانشگاه اصفهان به پایان رساند؛ و در سال ۱۳۸۸ نیز از دانشگاه اصفهان نشان درجه یک طلایی دریافت کرد. این نشان به کسانی داده می‌شود که در حوزه‌های علمی و فرهنگی به جایگاه شایسته‌ای در کشور رسیده باشند.

بیابانکی مدیر روابط عمومی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان اصفهان دبیر جشنواره شعر و داستان جوان سوره عضو شورای عالی شعر صدا و سیما و عضو شورای سیاست گذاری جشنواره شعر فجر بوده‌است و عضو شورای شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامیاست.

سبک شعر

بیابانکی نخستین کتاب شعر خود را در سال ۱۳۶۹ منتشر کرد. او در قالب کلاسیک فارسی شعر می‌سراید. وی در حوزه طنز نیز اشعاری دارد. شعری از او به نام زنده رود در کتاب فارسی سوم راهنمایی به چاپ رسید.

به نوشته هاشم کرونی، در آثار بیابانکی کشمکش درونی، افسوس و دریغ مشاهده می‌شود. از ویژگی‌های آن این است که احساس زندگی و بازندگی را با هم می‌آمیزد. او شهرت بیابانکی را ناشی از «سروده‌های دلنشین مذهبی‌اش» و شعرهای وی را دارای قابلیت‌های فراوان تکنیکی و زبانی می‌داند.

بیابانکی در قالب‌های سنتی و سپید شعرهای زیادی دارد؛ ولی در قالب غزل و چارپاره آثار قابل توجه تری خلق کرده‌است. چارپاره‌های او به تعبیر منتقدان از نمونه‌های برتر چارپاره در سال‌های پس از انقلاب است. سیدعلی موسوی گرمارودی معتقد است چارپاره‌های بیابانکی در کتاب سنگچین از بهترین چارپاره‌های شاعران دهه چهل و پنجاه به مراتب بهتر است. در چارپاره‌های بیابانکی به مفاهیمی مثل عشق، مذهب زندگی شهدا مسایل اجتماعی و تاریخی و احیای خرده فرهنگ‌ها پرداخته شده‌است. بیابانکی در زمینه شعرهای عاشقانه آیینی و اجتماعی و طنز آثار مشهوری دارد که در حافظه خیلی‌ها جای گرفته‌است.

این دو بیت از سروده‌های او بسیار مشهور است:

پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر

چون شیشهٔ عطری که درش گم شده باشد

    نیمی از خورشید در دریای خون جا مانده بود

    کاروان می برد نیم دیگر خورشید را

    نمونه شعر طنز

    شاعری با دبیر کنگره گفت:

    حال و روز مرا نمی‌دانی،

    بنده یک شاعر اولوالعزمم

    شهره در نطق و در سخن دانی

    داوران گر برنده‌ام نکنند

    خود زنی می‌کنم به آسانی

    خودکشی می‌کنم به طرز فجیع

    آن چنانی که افتد و دانی

    می‌روم ماهواره می‌گویم

    مرگ بر داوران ایرانی

    اصلاً از فرط فقر و بیکاری

    می‌شوم شاعری خیابانی …!

    کتاب‌شناسی

    • رد پایی بر برف، انتشارات حوزه هنری
    • نیمی از خورشید، انتشارات همسایه
    • نه ترنجی، نه اناری، انتشارات نقش مانا
    • نامه‌های کوفی، انتشارات سوره مهر
    • سنگچین، انتشارات علم
    • یلدا، انتشارات سوره مهر
    • هی شعر تر انگیزد، مجموعه شعر طنز، انتشارات سپیده‌باوران
    • سکته ملیح، انتشارات شهرستان ادب
    • چقدر پنجره، گزیده غزل انتشارات شهرستان ادب
    • جامه‌دران، انتشارات فصل پنجم
    • لبخندهای مستند، نثرهای کوتاه طنز، انتشارات سوره مهر

    • برنده جایزه کتاب فصل بابت کتاب سنگچین
    • نامزد جایزه کتاب سال بابت کتاب سنگچین
    • برگزیده سومین جشنواره شعر فجر
    • saeedbiabanaki.jpg

    زندگی نامه ی امیری فیروزکوهی

    زندگی نامه ی امیری فیروزکوهی

    سید کریم امیری فیروزکوهی در سال 1288 در فیروز کوه متولد شد . او فرزند سید مصطفی قلی منتظم‌الدوله از سادات فیروزکوه بود. در فرح‌آباد متولد شد. پدرش از رجال اروپا رفته عهد مظفری و آشنا به تمدن جدید و جد اعلایش امیر محمد حسین خان سردار از جمله فاتحین هرات و بانی دبستان خیریه ایتام در تهران بود که به دبستان فیروزکوهی مشهور است. امیر در هفت سالگی به تهران آمد. پدرش همان سال در گذشت و او تحت تربیت مادر قرار گرفت. تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در تهران در مدارس سیروس، ثروت، سلطانی و کالج آمریکائی گذراند. سپس به تحصیل منطق و کلام و حکمت همت گماشت واز محضر استادانی چون آقا شیخ عبدالبنی کجوری و آقا سید حسین مجتهد کاشانی استفاده کرد.

    او شاعر غزل و قصیده و از شیفتگان صائب بود و به سبک هندی شعر می‌سرود. در شعر به «امیر» تخلص می‌کرد. در زبان عربی تبحر داشت و به آن زبان نیز شعر می‌سرود.

    وی از شاخص ترین شاعران کلاسیک روزگار ماست . وی دوران جوانی خود را به مصاحبت با شعرا و موسیقی دانان گذراند . و بعد از آن به تحصیل علوم و ادب قدیم پرداخت و زبان عربی ، ادبیات ، کلام و منطق را در محضر برخی فضلای عصر فرا گرفت .در سن پنجاه سالگی بود که فعالانه به سرودن شعر مشغول گردید . وی از احیا کنندگان سبک هندی و از پیروان شیوه ی صائب تبریزی بود .در غزلیات امیری که از سوز و حال بسیار برخوردار است غالبا باریکی خیال  سبک هندی و بیان نرم بافت سبک عراقی آشکار است . مضموم تغلب این غزل ها مضامین سنتی از قبیل : شکایت از روزگار و رنج پیری و ناکامی های فردی و اجتماعی است .

    امیری علاوه بر غزل در سرودن قصاید فخیم سنتی به شیوه خاقانی ، انوری نیز تبحر بسیار داشت . امیری غالبا پیرو اسلوب و هنجارهای شعر قدیم فارسی است .

    امیری فیروزکوهی  در تهران درگذشت و در آستانه امامزاده طاهر در صحن حضرت عبدالعظیم مدفون گردید.

    آزاده را جفای فلک پیش می رسد                   اول بلا به عاقبت اندیش می رسد

    ار هیچ افریده ندارم شکایتی                         بر من هر انچه می رسد از خویش می رسد

    چون لاله یک پیاله ز خون است روزی ام       کانهم مرا ز داغ دل خویش میرسد

    رنج غناست آنچه نصیب توانگر است            طبع غنی به مرد درویش می رسد

    امروز نیز محنت فرداست روزی ام              آن بنده ام که رزق من از پیش می رسد

     

    کتاب‌شناسی

    ترجمه «مکاتیب نهج البلاغه»

    ترجمه‌ای از «نفس‌المهموم» حاج شیخ عباس محدث قمی

    «وجیزةفی علم‌النبی», رساله‌ای فلسفی که در مجله جاودان خرد چاپ شده

    «دیوان اشعار» در دوجلد که به همت دخترش امیر بانو کریمی (مصفا) چاپ شده است,

    تصحیح و مقدمه بر «دیوان صائب»

    منظومه «عفاف نامه», در لزوم حجاب

    «احقاق‌الحق» در حمایت از شعرای صفوی و دفاع از سبک هندی.

     amirifiroozkoohi.jpg

    زندگی نامه ی میرزاده ی عشقی

    زندگی نامه ی میرزاده ی عشقی

    میرزاده عشقی نام اصلیش «سید محمدرضا کردستانی» و فرزند «حاج سید ابوالقاسم کردستانی» بود و در تاریخ دوازدهم جمادی‌الآخر سال ۱۳۱۲ هجری قمری مطابق ۲۰ آذرماه ۱۲۷۳ خورشیدی و سال ۱۸۹۴ میلادی در همدان زاده شد.
     
    سالهای کودکی را در مکتب‌خانه‌های محلی و از سن هفت سالگی به بعد در آموزشگاه‌های «الفت» و «آلیانس» به تحصیل فارسی و فرانسه اشتغال داشته، پیش از آنکه گواهی نامه از این مدرسه دریافت کند در تجارتخانه یک بازرگان فرانسوی به شغل مترجمی پرداخته و به زبان فرانسه مسلط شد.
     
    دوره تحصیلی وی تا سن هفده سالگی بیشتر طول نکشید، در آغاز سن ۱۵ سالگی به اصفهان رفت، سپس برای اتمام تحصیلات به تهران آمد، بیش از سه ماه نگذشت که به همدان باز گشت وچهار ماه بعدش به اصرار پدر برای تحصیل عازم پایتخت شد ولی عشقی از تهران به رشت و بندر انزلی رهسپار و از آنجا به مرکز باز آمد.
     
    هنگامی که در همدان بسر می‌برد اوائل جنگ جهانی اول ۱۹۱۴-۱۹۱۸ میلادی به عبارت دیگر دوره کشمکش سیاست متفقین و دول متحده بود. عشقی به هواخواهی از عثمانی‌ها پرداخت و زمانی که چند هزار تن مهاجر ایرانی در عبور از غرب ایران به سوی استانبول می‌رفتند او هم به آنها پیوست و همراه مهاجرین به آنجا رفت.
     
    عشقی چند سالی در استانبول بود، در شعبه علوم اجتماعی و فلسفه دارالفنون باب عالی جزء مستمعین آزاد حضور می‌یافت، پیش از این سفر هم یک باربه همراهی آلمانیها به بیجار و کردستان رفته بود.
     

    «اپرای رستاخیز شهریاران ایران» را عشقی در استانبول نوشت. این منظومه اثر مشاهدات او از ویرانه‌های مدائن هنگام عبور از بغداد و موصل به استانبول بوده‌است.
     
    در سال ۱۳۳۳ ه. ق. «روزنامه عشقی» را در همدان انتشار داد. «نوروزی نامه» را نیز در سال ۱۳۳۶ ه. ق. پانزده روز پیش از رسیدن فصل بهار در استانبول سرود.
     
    عشقی از استانبول به همدان رفت و باز به تهران شتافت. او چند سال آخر عمرش را در تهران به سر برد، قطعه «کفن سیاه» را در باب روزگار زنان و حجاب آنان با مسمط نوشت. در واقع این اثر با ثمرش، تاریخچهٔ تز انقلاب مشروطیت و دوره‌ای که شاعر می‌زیست می‌باشد.[۱][پیوند مرده] 
    عشقی گاه گاهی در روزنامه‌ها و مجلات اشعار و مقالاتی منتشر می‌ساخت که بیشتر جنبهٔ وطنی واجتماعی داشت، چندی هم شخصاً روزنامه «قرن بیستم» را با قطع بزرگ در چهار صفحه منتشر می‌کرد که امتیازش به خود او تعلق داشت لیکن بیش از ۱۷ شماره انتشار نیافت.
     
    در آخرین کابینه حسن پیرنیا، مشیرالدوله از طرف وزارت کشور به ریاست شهرداری اصفهان انتخاب گردید ولی نپذیرفت.
     
    در آغاز زمزمه جمهوریت، عشقی دوباره روزنامه «قرن بیستم» را با قطع کوچک در هشت صفحه منتشر کرد که یک شماره بیشتر انتشار نیافت وبر اثر مخالفت، روزنامه اش توقیف شد و خود شاعر نیز به دست دو نفر در بامداد دوازدهم تیر ماه ۱۳۰۳ خورشیدی در خانه مسکونیش جنب دروازه دولت، سه راه سپهسالار کوچه قطب الدوله هدف گلوله قرار گرفت.
     
    میرزاده عشقی پیش از آغاز مبارزاتش به همراه رضاخان به همراه عده‌ای دیگر، جهت کمک به عثمانیان در جنگ جهانی اول به آنجا سفر کردند. دیدن ویرانه‌های طاق کسری در مدائن باعث نوشته شدن اپرای رستاخیز شهریاران ایران شد.
     
    عشقی پس از بازگشت در صف مخالفان جدی سردار سپه درآمد. شاید شعرهای عشقی به علت عمر کوتاه شاعریش هیچ گاه مجال پخته شدن پیدا نکردند اما صراحت لهجه، نکته‌بینی و تحلیل بسیار فنی او در مورد تحولات سیاسی و اجتماعی دوره خودش بسیار مشهوداست. به عقیدهٔ بسیاری از مورخین، عشقی از مهم‌ترین روشنفکران مولود روشنگری پس از مشروطه بود.
     

    عشقی، زبانی آتشین و نیش‌دار داشت. او در روز ۱۲ تیرماه ۱۳۰۳ خورشیدی، در تهران هدف گلولهٔ افراد ناشناس قرار گرفت و در ۳۱ سالگی، چشم از جهان فرو بست.
     
    دو روز پیش از آن یکی از دوستانش (میر محسن خان) به طور اتفاقی، در اتاق محرمانه اداره تامینات خبر «عشقی، محرمانه کشته شود» را شنیده بود.[۲] 
    مزار او در ابن بابویه و در گوشه‌ای متروک (در نزدیکی مزار نصرت الدوله فیروز) قرار دارد.
     
    از اشعار معروف عشقی می‌توان از نوروزی‌نامه، سه تابلو مریم، احتیاج و رستاخیز نام برد.
     
    نمونه شعر
     
    شعر باید رید، یکی از تندترین و معروف‌ترین اشعار عشقی است.
     


    بعد از این بر وطن و بوم و برش باید رید
     

    به چنین مجلس و بر کر و فرش باید رید
     


    به حقیقت در عدل ار در این بام و در است
     

    به چنین عدل و به دیوار و درش باید رید
     


    آن‌که بگرفته از او تا کمر ایران را گه
     

    به مکافات الی تا کمرش باید رید
     


    پدر ملت ایران اگر این بی پدر است
     

    بر چنین ملت و روح پدرش باید رید
     


    به مدرس نتوان کرد جسارت اما
     

    آن‌قدر هست که بر ریش خرش باید رید
     


    این حرارت که به خود احمد آذر دارد
     

    تا که خاموش شود بر شررش باید رید
     


    شفق سرخ نوشت آصف کرمانی مرد
     

    غفرالله کنون بر اثرش باید رید
     


    آن دهستانی بی مدرک تحمیلی لر
     

    از توک پاش الی مغز سرش باید رید
     


    گر ندارد ضرر و نفع مشیرالدوله
     

    بهر این ملک به نفع و ضررش باید رید
     


    ار رَود موتمن‌الملک به مجلس گاهی
     

    احتراماٌ به‌ سر رهگذرش باید رید
     

    تجربه روزنامه نگاری [ویرایش] 
    به گفتهٔ عشقی روزنامه «قرن بیستم» در زمان انتشارش تنها دو مشترک داشت.
     
    «روزنامه قرن بیستم» که شماره‌های آن طی سه سال و اندی به زحمت از بیست گذشت، بسیار نامنظم انتشار می‌یافت، خواننده چندانی نداشت و شهرتی را اگر فرض کنیم شهرتی به دست آورد، مدیون نام خود عشقی بود.
     
    با در گرفتن جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ میلادی ۱۲۹۳ شمسی زمانی که بیست سال داشت، در همدان روزنامه‌ای با نام «نامهٔ عشقی» را به راه انداخت. شماره‌های اول وسوم این روزنامه به تاریخ‌های ۱۸ ذیقعده ۱۳۳۳ ه. ق. و۲۷ محرم ۱۳۳۴ ه. ق. ۱۲۹۳ شمسی خبر می‌دهد. میرزاده عشقی از جمله اولین ادبای معاصر ایران که به مقوله شعر نو توجه نمودند شناخته می شود. لازم به ذکر است که اولین آثار نیما یوشیج، پدر شعر نو پارسی، برای اولین بار توسط وی در روزنامه قرن بیستم چاپ شد.

    mirzadeeashghi.jpg

    زندگی نامه ی محمد تقی بهار ملک الشعرا

    زندگی نامه ی محمد تقی بهار ملک الشعرا

    وی در سال 1265 در مشهد چشم به جهان گشود. پدرش میرزا محمدکاظم صبوری نام دارد. پدرش میرزا محمدکاظم صبوری، ملک‌الشعرای آستان قدس رضوی در زمان ناصرالدین شاه بود؛ مقامی که پس از درگذشت پدر، به فرمان مظفرالدین شاه، به بهار رسید. خاندان پدری بهار خود را از نسل میرزا احمد کاشانی قصیده سرای سرشناس عهد فتحعلی شاه می‌دانند و به همین جهت پدر بهار تخلص صبوری را برگزید.

     

    او از چهار سالگی به مکتب خانه رفت و تحصیلاتش را آغاز نمود. در سال 1272 با شاهنامه از طریق پدرش آشنا شد و در همین سال اولین شعر خود را در بحر شاهنامه سرود و از پدر خود جایزه دریافت کرد. وی از سال 1273 تا 1278 تحصیلاتش را در مدرسه ادامه داد و علاوه بر مدرسه در محفل پدرش نیز می آموخت.

     

    در سال 1280 پدرش که او را از شاعری منع و به کاسبی تشویق کرد اما او دنباله کار شعر را رها نکرد. در سال 1283 پدرش فوت شد و مسئولیت سرپرستی خانواده به دوش بهار افتاد ولی او تحصیلات ادبی خود را با وجود تمام مشکلاتی که داشت ادامه داد و در همان سال لقب پدرش ، ملک الشعرایی آستان قدس را از مظفرالدین شاه دریافت کرد.

     

    مادرش نیز مانند پدر اهل سواد و شعر و دانش بود. بهار در زندگی نامه ی خودنوشت اش می گوید که پدرش ترجمه‌های الکساندر دوما را که تازه منتشر شده بود به خانه می‌آورد و با صدای بلند برای افراد خانواده می‌خواند و چون خسته می‌شد، مادرش خواندن را ادامه می‌داد.

     

    «از همان اوان کودکی، از باغ و کوه خیلی محظوظ می‌شدم. جمعه ها دایی‌های من، مرا به کوهسار مشهد که به کوه سنگی و کوه خلج و کوه سنگتراش‌ها معروف است، همراه می‌بردند. آنها پیاده بودند، و اوایل که من چهار یا پنج ساله بودم، مرا به دوش نهاده، می‌بردند، و از سن شش و هفت به بعد، با آنها پیاده راه می‌پیمودم. از دیدن گلهایی که در دامنة کوه و خود کوه روئیده بود، از قبیل لاله‌های پاکوتاه پررنگ و شقایق که ما آن را « لاله دخترو» می‌گفتیم و نوعی گل قرمز ریز که بر بوته‌های کوتاه خار می‌شکفت، بغایت شکفته خاطر و شاد می‌شدم. از گنجشک آمخته و کبوتر خوشم می‌آمد...

     

    از سن چهار سالگی مرا به مکتب سپردند. معلم من زن عمویم بود که در محلة خود ما منزل داشت و در آن مکتب یک دختر، صغری نام، هم سن من بود و با من درس می‌خواند. من قرآن را نزد زن عمویم خواندم و وقتی که در سن شش سالگی به مکتب مردانه رفتم، فارسی و قرآن را بخوبی می‌خواندم.

     

    در هفت سالگی شاهنامه را نزد پدرم در ایام تعطیل می‌خواندم و معانی مشکله آن را پدرم به من می‌فهمانید و این کتاب به طبع و ذوق من در فارسی و لغت و تاریخ ایران کمک بی نظیری کرد که هیچ وقت فوائد آن را از خاطر نمی‌توانم برد؛ من‌جمله، بعد از یک دوره خواندن شاهنامه، توانستم در همان کودکی به همان بحر شاهنامه شعر بگویم و مورد تمجید پدرم واقع شوم.»

     

    با مرگ ناصرالدین شاه و تحول اوضاع سیاسی ایران پدر بهار که تا آن دوران به تربیت شعری پسرش می پرداخت. تصمیم گرفت که او  را از پرداختن به شاعری منع کند. زیرا دیگری دوران برای شاعری مناسب نمی دانست. پس تصمیم گرفت پسرش مشغول به تجارت شود.

     

    «پدرم هم تا سن پانزده سالگی من در قسمت شاعری من سعی زیادی بخرج می‌داد. بعد یکمرتبه خیالاتش عوض شد، زیرا تغییر اوضاع ایران بعد از‌ مرگ ناصرالدین شاه و در عهد مظفرالدین شاه طوری محسوس بود‌که پدرم می‌گفت قهراً اوضاع دربار و دولت عوض شده، کسی ‌من بعد به شعر و شاعران اعتنا نخواهد‌کرد و ‌علم و فضل را رونق و جمالی نخواهد ماند و اهل این حرفت گرسنه و بیکار و از لذات حیات و سعادت زندگی مهجور‌خواهند ماند.

     

    این خیال در ‌مغز پدرم چنان قوت گرفت‌که مرا از شعر‌گفتن تقریباً منع کرد و اصرار داشت‌که به تجارت بپردازم و بدین خیال مرا در اوان بلوغ داماد کرد...

     

    زندگی سیاسی محمدتقی بهار بسیار پرفراز و نشیب است

     

    تلون فکری پدرم و حالت عصبانی وی زیاد می‌شد، به حدی‌که یک مرتبه مرا از رفتن به مدرسه بازداشت و به دکان بلورفروشی که دایی من صاحب آن بود، به شراکت‌گذاشت و مرا به وی سپرد.

     

    در همین اوقات پدرم وفات یافت و بعد از فوت پدرم، یکمرتبه زندگی من عوض شد.»

     

    پس از مرگ پدر محمدتقی نوجوان وارد دنیای سیاست شد. وادی که تا آخر عمر به رغم تبعیدها و زندان ها از آن کناره نگرفت.

     

    در شانزده سالگی به جمع مشروطه خواهان خراسان پیوست. نخستین اشعار سیاسی و اجتماعی خود را در روزنامه خراسان که مخفیانه در مشهد چاپ می شد منتشر کرد. بهار جوان به حزب دموکرات پیوست و روزنامه نوبهار را با مسئولیت و سردبیری خود به عنوان مبلغ عقاید حزب دموکرات در مشهد منتشر کرد.

     

    این روزنامه پس از چندی به دلیل مخالفت با حضور قوای روسیه در ایران و مخاصمه با سیاست آن دولت، به امر کنسول روس تعطیل شد. او بلافاصله روزنامه تازه‌بهار را تأسیس کرد. این روزنامه در محرم ۱۳۳۰ به امر وثوق الدوله، وزیر خارجه تعطیل و بهار نیز دستگیر و به تهران تبعید شد.

     

    زندگی سیاسی بهار بسیار پرفراز و نشیب است. او بارها چه در دوران قاجار و چه در دوران رضاشاه طعم حبس و تبعید را چشید.

     

    پس از تبعید رضاشاه در شهریور سال 1320 بهار تصمیم گرفت که خاطرات سیاسی اش را بنویسد.

     

    «بسیاری از جوانان ایران که باید هادیان افکار و پیشروان کاروان سیاست و اجتماع آینده شوند، از داستانهای گذشته هیچ‌گونه آگاهی ندارند؛ برای رفع این نقیصه، چند فقره یادداشتها و تذکارهای محفوظ و مضبوط را، زیر عنوان تاریخ مختصر احزاب سیاسی، به شکل مقالاتی در روزنامة مهر ایران » انتشار داد.

     

    «خدای را به شهادت می‌طلبم که این تاریخ را تنها برای خدمت به افکار عامه و ضبط وقایع کشور نوشته‌ام و ذره‌ای قصد انتقام یا انتقاد در نوشته‌های مزبور نداشته‌ام.»

     

    آرامگاه ملک الشعرای بهار در آرامگاه ظهیر الدوله در شمیران قرار دارد

     

    «آنچه در مقالات مهر ایران نگارش یافت، به قدری مورد علاقه و ستایش عامة مردم قرار گرفت که مرا به تدوین جداگانة آن تاریخچه ترغیب نمود. از این روی، با خود اندیشیدم اکنون که باید کتابی مدون شود،همان بهتر که فصولی نیز در مقدمه کار کودتا و بیرون آمدن سردار سپه که پهلوان این داستان است، بنویسم و کتابی در تاریخ مختصر پادشاهی احمد شاه قاجار... بوجود آورم... . این بود که مجلد نخستین را برآن یادداشتها افزوده، هر دو جلد را تاریخ انقراض قاجاریه نام نهادم.» آن مقالات روزنامه مهر ایران نیز سپس بصورت یک جلد مستقل به طبع رسید.»

     

    بهار با روی کارآمدن کابینه قوام السلطنه در بهمن 1324 به وزارت فرهنگ  برگزیده شد. بیماری بهار موجب شد که دوران وزارتش به چند ماه محدود شدود. بهار پس از استعفا برای معالجه بیماریش عازم سوئیس شد.

     

    آخرین فعالیت اجتماعی او، که از نظر او فعالیتی سیاسی نبود، ریاست جمعیت هواداران صلح بود. او همیشه می‌گفت که: « امر صلح را به سبب عشق به صلح و دوستی و نه به سبب وابستگی خاصی به آنان که دربارة آن به تبلیغ می‌پردازند، دوست می‌دارم. خواه هواداران صلح از امریکا و انگلستان باشند و خواه از شوروی و چین، فریاد صلح خواهی اصیل و قابل احترام است.»

     

    هنوز یک سال از بازگشت بهار از سویس نگذشته بود که دوباره سخت مریض شد و از کلیة فعالیتهای ادبی و اجتماعی بازماند و بیماری اوره نیز علاوه بر سل او را می‌آزرد.

     

     

    در سال 1329 بهار به بیماری سل مبتلا شد. به ریاست او در تهران «جمعیت ایرانی هواداران صلح» تشکیل شد و با وزارت فرهنگ نیز قراردادی برای تألیف کتاب «سبک شناسی شعر فارسی» بست که به علت بیماری ناتمام ماند.همچنین قصیده «جغد جنگ» را در ستایش صلح سرود.بهار سرانجام در سال 1330 بر اثر بیماری سل درگذشت. پیکر او از مسجد سپهسالار تا آرامگاه ظهیر الدوله در شمیران تشییع و در همانجا به خاک سپرده شد.

     

    کتاب ها:

            احوال فردوسی

            تاریخ تطور شعر فارسی

            تاریخ مختصر احزاب سیاسی

            چهارخطابه

            دستور پنج استاد

            دیوان اشعار

            زندگانی مانی

            سبک شناسی

            شعر در ایران

            قبر امام رضا (ع)

            فردوسی نامه

            یادگار زریران

     

    تصحیح ها:

            تاریخ بلعمی

            تاریخ سیستان

            رساله نفس

            شاهنامه فردوسی

            مجمل التواریخ و القصص

            منتخب جوامع الحکایات و لوامع الروایات عوفی

    malekoshoarabahar.jpg

    زندگی نامه ی حمید سبزواری

    زندگی نامه ی حمید سبزواری

    حمید سبزواری ، شاعر معاصر ایران است . حمید شاعری است ازنسل دیروز . نسلی که با ما همنفس وهم آوا است ،‌اما پژواک صدایش تا قرن هادرامتداد زمان جاری خواهد بود ، پس شعراو شعرآینده نیز هست . او شاعری است که آیندگان قدر و منزلت او را بیشتر خواهند شناخت . پدرش ‌عبد الوهاب پیشه ور و ساده ای بود که قریحه شعری داشت . جدش ،‌ملا محمد صادق ممتحنی ،‌شاعری مردمی بود که مجرم  تخلص می کرد و آثارش درسفری به مشهد و درحمله راهزنان به یغما رفت . حمید قبل از مدرسه قرآن را در خانه و نزد ماردش آموخته بود . او بعدا به مدرسه شیخ حسن داورزنی رفت . دردوره نوجوانی درسبزوار زندگی می کرد . درسبزوار کتابفروشی به نام خسروی بود . او شعرهای حمید را چاپ کرده و فروخت . حمید می خواست اینکار را درتهران نیز انجام بدهد لیکن این امر صورت نگرفت و وی از این لحاظ خوشحال است . حمید درنوجوانی شاهد فرهنگ ستیزی ،‌خشونت و سرکوب احساسات مذهبی مردم توسط رضا شاه پهلوی بود . چهارده ساله بود که سرودن شعر را آغاز کرد . حمید جوان در آن سالها به هر حزب و گروهی که فکر می کرد حامل حقیقت یا حامی محرومانند سری می زد اما به سرعت در می یافت که آن سراب ها هیچگاه نمی توانند عطش عدالت خواهی و شوق استقلال جویی او را سیراب کنند و سرخورده کنارمی کشید .مادر او ، شاید اولین استاد وی بود . او جامع المقدمات را نزد میرزا حبیب جوینی خوانده است . حاج آقا محمد علی محمدی نیز ازدیگر استادان وی بود .  دراثر کودتای 28 مرداد 1332 حمید متواری و مخفی شد . لیکن بعدا خود را به شهربانی سبزوار معرفی کرد و چهار سال دروضعیت بلا تکلیفی و تعلیق طی کرد تا سرانجام تبرئه شد . مید سبزواری ابتدا به شغل معلمی مشغول بود . او سپس کارمند بانک بازرگانی درتهران شد و سپس به شاعری وری آورد . مهمترین فعالیت سبزواری ،‌شاعری می باشد . شعر حمید ،‌شناسنامه زمان مند انقلاب است ، زیرا کمتر حادثه یا رویدادی است که انعکاس از آن درشعر او نباشد . شاعر با حساسیت ویژه خویش ،‌هر رویداد مهم تاریخ معاصرایران رابا گل واژه های شعرش درحافظه زمانه نقش کرده است تا آیندگان ازیاد نبرند که نسل گذشته درچه شرایط دشواری از آرمان ها و انقلابش دفاع کرده است . حمید سبزواری هنگامی که دربانک بازرگانی مشغول بود یک نشریه ای داخلی راه انداخت . نشریه ای داخلی که علاوه بر اخبار بانک و مسایل اقتصادی ،‌جدول وصفحه شعر ، داستان هم داشت . یکی از همفکران حمید سبزواری ،‌فخر الدین حجازی می باشد که ازدوران جوانی با هم دوست بودند . سبزواری درمیان شعرای متقدم ،‌کار مسعود سعد سلمان و ناصر خسرو را بیشتر می پسندد . در میان شعرای معاصر نیز فرخی و نسیم شمال دراو تاثیر گذار بوده اند. تاریخ ادبیات شیعه، سرشار از آفرینشگرانی جان برکف و دار بر دوش است که هر یک فصلی درخشان و سبز از شعر انقلاب و مقاومت را جان بخشیده و بر درخت کهنسال ادب فارسی شکوفه‌ها رویانیده‌اند.در تداوم شعر شیعه ـ شعر توفندگی و ستم‌ستیزی ـ ؛ از ابتدای شروع مبارزات مردم ایران علیه استبداد و آغازین روزهای نهضت، شاعران متعهد پیام نهضت را بر بالِ مرغ تیز‌پرواز شعر بستند و کبوتر قیام را بر دوردست‌هایی از اعماق انسانها پرواز دادند.

    خط هر اندیشه که پیوسته شد

    بر پرِ مرغان سخن بسته شد«نظامی»

    شعر دوران انقلاب، بخش برجسته‌ای از اصیل‌ترین و صادقانه‌ترین شعر همة دوران تاریخ ادب ایران به شمار می‌رود. این برهه از ادبیات ایران، در میان همه مقاطع تاریخ ادب فارسی، به طور کامل در راستای آرمان‌ها و هدف‌های والای انسانی در حرکت بوده و سخنگویی احساسات و افکار ملتی را برعهده داشته که شاعر از آن تبار برخاسته است.

    در میان شاعران انقلاب اسلامی، برخی از چهره‌ها در تمام فراز و فرودهای سال‌های مبارزه و رویارویی با جریانات مخالف و سال‌های دفاع مقدس همراه با انقلاب قلم زده‌اند که در این میان نام « حمید سبزواری» از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. مقام معظم رهبری در مقدمة دیوان شعر حمید سبزواری او را چنین می‌شناسانند: « شاعر گرامی ما، آقای حمید سبزواری از پیشکسوتان و پیشروان این راه است. زبان فاخر در شعر حمید، با مضمون انقلابی و مکتبی، آمیزه‌ای مطلوب و ارزنده پدید آورده و مجموعه شعر او در دیوان معاصر فارسی، فصل رغبت‌انگیز و شایسته‌ای گشوده است».

    اینک ضمن پاسداشت مقام ادبی حمید سبزواری به مناسبت انتشار مجموعة «حالِ اهل درد» که مروری بر خاطرات و اشعار استاد حمید سبزواری است و از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده، نیم نگاهی به حیات و شعر این شاعر پیشکسوت انقلاب داریم.

    ■■■

    حسین ممتحنی متخلص به «حمید» و معروف به « حمید سبزواری» به سال 1304 خورشیدی در سبزوار متولد شد.

    نوجوانی حمید که همزمان با «دین ستیزی پهلوی اول» بود، شعرهای آن دوران او را به سمت و سوی «ترویج فرهنگ اسلامی» ، هدایت می‌کرد و او از نخستین سال‌های شاعری «شعر تعهّد» را سرلوحه کارهای ادبی‌اش قرار داده بود.

    محیط اجتماعی سبزوار که خاستگاه دیرین تشیع در ایران اسلامی است، به همراه تربیت‌های معنوی پدر، حمید سبزواری را وارد مبارزات ضدشاهنشاهی کرد و حیات پرفراز و نشیبی برای او رقم زد.

    حمیدسبزواری در اداره فرهنگ سبزوار مشغول به کار می‌شود و در پنهان، فعالیت‌های سیاسی‌اش را پی‌می‌گیرد.

    در جریان کودتای 28 مرداد و تلاش حمید در مبارزه علیه نظام پهلوی، از اداره فرهنگ اخراج و سالها بعد، به طریقی در یکی از بانک‌های سبزوار مشغول خدمت می‌شود.

    پس از جریان 28 مرداد، حمید شعر خود را درخدمت مبارزه و ستم‌ستیزی می‌نهد و علناً به سرودن اشعار ضدپهلوی اقدام می‌کند. از رهگذر همین اشعار بود که با بزرگانی چون آیت الله طالقانی، دکتر شریعتی ، فخرالدین حجازی و ... آشنا می‌شود.

    حمیدسبزواری از همان اوان نهضت، اشعاری در تحریض مردم به انقلاب می‌سرود، لکن بواسطه خفقان شدید و سانسور پهلوی، به سائقه شعر دیرپای مقاومت، حمید نیز اشعار خود را در زبان رمز و استعاره می‌سرود:

    مرا که یار نباشد، بهار را چه کنم

    بهار، بی‌گل روی نگار را چه کنم

    امید بود که با نوبهار بازآیی

    ملامت دلِ امیدوار را چه کنم...

    با وجود این، درپی تشدید مبارزات مردمی، حمید، زبان رمز را کنار گذاشت و به طور صریح، از امام خمینی سخن راند:

    بنازم بر آن پیر و فکر جوانش

    که عاجز بود خامه از داستانش

    چه بحری است یارب که نتوان رسیدن

    به صد موج اندیشه بریک کرانش...

    نباشد «محمد» ولیکن زنسبت

    بود پاک فرزندی از خاندانش

    نباشد امام زمان، لیک خوانم

    در ایام غیبت ، امام زمانش

    «امام خمینی» که خوی حسینی

    هویداست از چهرة پرتوانش

    به پیکار در، با یزید زمانه

    نه پروای تیغش، نه بیم سنانش

    حمید سبزواری که سالها بود در فراق امام و حسرت دیدار ایشان می‌سوخت، در پی شهادت استاد مطهری و سرودن شعر معروف «ای مجاهد، شهید مطهر» به محضر امام خمینی شرفیاب می‌شود.

    خود در این باره می‌گوید:

    «بعد ازاین سرود به محضر مقدس امام (ره) دعوت شدم واز حضور ایشان بهره‌مند و دست آن بزرگوار را بوسیدم ... هیبت حضرت امام مرا گنگ کرد. فقط نگاه کردم. امام متوجه شدند و خندیدند. خدا رحمت‌شان کند...»

    پس از انقلاب ، حمید سبزواری بارها در کنار مقام معظم رهبری و عمدتاً در محافل ادبی فعالیت می‌کرد. سبزواری آشنایی خود با رهبر معظم انقلاب را مربوط به سال‌های جوانی و سفر رهبر به سبزوار برای تحریض مردم به انقلاب می‌داند. در دهه‌های چهل و پنجاه نیز در محافل ادبی مشهد، به حضور مقام معظم رهبری می‌رسیده است.

    سبزواری شاید تنها شاعر خوش‌اقبالی باشد که دیوان شعر او با مقدمه‌ای از رهبر معظم انقلاب آغاز می‌شود. جریان مقدمه نویسی از زبان سبزواری چنین است: «یک روز در خدمت حاج آقا (مقام معظم رهبری) بودم. فرمودند: «آقا حمید چرا کارهایتان را چاپ نمی‌کنید؟!» به شوخی عرض کردم: «آقا منتظرم شما مقدمه‌ای بنویسید» ایشان هم به طور جدی فرمودند: «من برای هیچ کس این کار را نکرده‌ام، ولی برای شما این کار را انجام خواهم داد.»

    پس از رحلت امام و انتخاب مقام معظم رهبری به رهبری نظام، سبزواری شعر بلند و معروف «به جای امام» را سرود:

    ای ثنای توام، ثنای امام

    با ولای توام، ولای امام

    خلف الصدق آن بزرگی و هست

    عزم و رای تو، عزم ورای امام...

    تا که راه امام گم نشود

    حق گزیده تو را برای امام

    هر که را دیده خرد باز است

    نشمارد تو را سوای امام

    می‌ستاید تو را به فضل و کمال

    می‌نشاند تو را به جای امام

    با شروع دفاع مقدس ، حمید سبزواری بارها لباس رزم پوشید و در کنار رزمندگان و سنگرهای خاکی جبهه‌های نبرد بیتوته کرد.

    خرمشهر که آزاد شد، سرود جاودانه «خجسته باد این پیروزی» را سرود که هنوز برزبان مردم جاری است.

    حمید سبزواری که علاقه ویژه‌ای به قالب قصیده دارد، اشعار پرشکوه ناصر خسرو قبادیانی در حکمت و موعظه را بسیار می‌پسندد. در غزل نیز «بیدل» را «شاعری توانا» و «ناشناخته» می‌داند که تأثیری شگرف از او داشته است.

    پایان بخش مقاله خود را به غزل «بازسازی وطن» از آخرین سروده‌های حمید سبزوای اختصاص می‌دهیم:

     

    بازسازی

    بهار را دل من پرترانه می‌خواهد

    برای خنده، لب من بهانه می‌خواهد

    به بازسازی میهن، بیا کمر بندیم

    که عندلیب چمن، آب و دانه می‌خواهد

    نهال نهضت ما، تا گل آورد به چمن

    فراغتی ـ که برآرد جوانه ـ می‌خواهد

    زبان زنغمة بیگانگی ببند ای دوست

    که بزم ما سخنِ دوستانه می‌خواهد

    فریب حیلة دشمن مخور که آن مکّار

    بهانه‌ای پی‌تاراجِ خانه می‌خواهد

    زفکر تفرقه پرهیز کن که اهریمن

    فنای ملت ما ، زین میانه می‌خواهد

    از این طلیعه که لرزد زبام شرق «حمید»

    تداوم سحری شادمانه می‌خواهد

    hamidsabzevari.jpg

    زندگی نامه ی سید حسن حسینی

    زندگی نامه ی سید حسن حسینی

    سید حسن حسینی در سال ۱۳۳۵ در محله سلسبیل تهران به دنیا آمد. وی بعد از دریافت دیپلم طبیعی، لیسانس رشته تغذیه را از دانشگاه مشهد دریافت کرد. فوق‌لیسانس و دکترای را، در رشته ادبیات فارسی گزراند. وی مسلط به زبان عربی و با زبان‌های ترکی و انگلیسی در حد استفاده از منابع و مآخذ و صحبت کردن و نوشتن آشنا بود.

    ایشان از سال ۱۳۵۲ نوشتن و سرودن را در مطبوعاتِ قبل از انقلاب علی الخصوص آغاز کرد و در سال۱۳۵۸ مجله فردوسی ، حوزهٔ اندیشه و هنر اسلامی را که به همراه استادمحمد رضا حکیمی و آقایان رخ صفت، تهرانی و آیت ا... امامی کاشانی، راه‌اندازی کرد که مسئولیت بخش ادبیات و شعر را به همراه قیصر امین پور بر عهده داشت.
     
     

    در دورهٔ آموزشی سربازی بود که جنگ شروع شد. بعد از اتمام دوره‌ی‌آموزشی، با اینکه رَسته بهداری داشت، مسئولیت رادیو ارتش را به عهده گرفت تا چند سال بعد از آزادی خرمشهر، در رادیو ارتش ماند اما به دلیل طولانی شدن جنگ به حوزه هنری باز گشت. وی در سال ۱۳۶۶ در اثر اختلافاتی که با مدیر وقت حوزه‌هنری داشت، به همراه جمعی از دوستان از جمله قیصر امین پوراستعفا کرده و به تدریس در دانشگاه الزهرا(س) و دانشگاه آزاد اسلامی واحد ورامین مشغول گردید. دکتر سید حسن حسینی از سال ۱۳۷۸ در واحد ویرایش رادیو تا پایان عمر حضور داشت. وی در سال ۱۳۷۹ مجموعهٔ کامل غزلیات بیدل دهلوی را که نزدیک به سه هزار غزل را در بر می‌گیرد بصورت ضبط شده خواند. حوزه فعالیتهای ایشان شامل شعر، تحقیق، ترجمه و تألیف می‌باشد. او سالهای آخر عمرش را به سبک‌شناسی قرآن و زبان‌شناسی حافظ مشغول بود و در ۹ فروردین ۱۳۸۳ بر اثر سکته قلبی، درگذشت.

    دکتر سید حسن حسینی در چهارمین همایش چهره‌های ماندگار در سال ۱۳۸۳مورد تقدیر قرار گرفت. به تازگی میدانی در محله طرشت تهران به نام این شاعر و فرهیخته معاصر نام‌گذاری شد.

    آثار:

      • هم‌صدا با حلق اسماعیل (شعر، سال ۱۳۶۳ ) یکی از دفتر شعرهای منتشر شده در دهه شصت که مسوولان صفحات ادبی روزنامه‌ها و نشریات و شاعران شناخته شده انقلاب، مطالعه آن را به شاعران جوان و نوجوان توصیه می‌کردند و تاثیر فراوانی نیز براین شاعران و همنسلان شاعر حتی گذاشت.
      • براده‌ها (مجموعه‌ای از تأملات اجتماعی و ادبی، سال ۱۳۶۵ )
      • بیدل، سپهری و سبک هندی (پژوهشی در زمینهٔ سبک‌شناسی، سال ۱۳۶۷)
      • گنجشک و جبرئیل (شعر، سال ۱۳۷۰ )
      • مشت در نمای درشت (مقایسهٔ ادبیات و سینما از طریق معانی و بیان، سال ۱۳۷۱)
      • گزیدهٔ شعر جنگ و دفاع مقدس (شعر)
      • نوش‌داروی طرح ژنریک (شعر طنز)
      • طلسم سنگ (نثرهای  عاشورایی)
      • شقایق نامه
      • در ملکوت سکوت (شعر)
      • از شرابه‌های روسری مادرم (شعر، انتشارات انجمن شاعران ایران)
      • سفرنامهٔ گردباد (شعر، انتشارات انجمن شاعران ایران))

    hasanhoseini.jpg

    زندگی نامه ی ایرج میرزا

    زندگی نامه ی ایرج میرزا

    شاهزاده ایرج میرزا - جلال الممالک - در سال 1253 در تبریز به دنیا آمد پدر و پدربزرگش  هر دو شاعر بودند و ایرج طبع شعری خویش را از آنها به ارث برد . وی فارسی ، عربی و فرانسوی را در تبریز آموخت و در محضر استادانی چون آقا محمد تقی عارف اصفهانی و میرزا نصر الله بهار شیروانی کسب فیض نمود  . در سن شانزده سالگی  ازدواج کرد و سه از ازدواجش نگذشته بود که پدر و همسرش را از دست داد .به دربار رفت و در سال 1303 با سمت بازرس کل امور مالیه خراسان رها کرد و به تهران آمد .

    اقامت ایرج در خراسان که پنج سال به طول انجامید  بارزترین دوران کوشش ادبی وی بود . شاعر نمیتوانست نسبت به جنبشهای آزادیخواهی که در همه جای کشور پدید آمده بود بی عتنا باشد و در عشعاری که در این زمان سرود سادگی و صمیمیت ، عمق اندیشه و لحن افشا و اعتراض به طور کاملا آشکار به چشم میخورد و در این سالهاست که او را به عنوان یک شاعر بزرگ ملی میشناسند و در هنگام ورود به تهران با استقبال گرم و پرشور ادبا و شعرا و مردم عادی که اندیشه های خود را در شعر او دیده بودند روبرو میشود

    ایرج نزدیک دوسال در تهران ماند و تمام وقت خود را صرف فعالیت های ادبی نمود . تا آنکه در سال 1305 در اثر سکته قلبی در گذشت و در مقبره ظهیر الدوله به خاک سپرده شد

    ایرج شاعری را شغل و حرف خود قرار نداده و جز به حکم تفنن و فرمان طبع شعر نمیسرودحتی در ابتدا از لقب فخر الشعرائی که امیر نظام ب او داده بود استفاده نکرد.

    وی تا اواسط عمر کمتر شعر گفته و اشعار او منحصر به همان قصاید و اعیاد واشعاری بود که جنبه تفنن و شوخی دوستانه  داشته

    در تابستان  1299 اندکی پس از قیام خراسان ، ابوالقاسم  عارف ، سفری  به آنجا کرد و مهمان کنلل محمد تقی خان پسیان شد ایرج که دلخوشی از عارفان نداشت مثنوی عارفانه را سرود  و هنگامی که این نوشته به تهران رسید و چاپ شد ولوله ای در شهر به راه انداخت . وستان عارف سخت برآشفتند  به وی بد گفند  و هجو کردند  . مثنوی عارفانه مشتمل بر پانصد و پانزده بیت است و در آن ایرج از عارف گله میکند و و نیشهای بسیار تندی میزند ولی این مثنوی قسمتهای بسیار زیبایی در مورد زن ، حجاب ، مالکان سمتکار و بیچارگی دهقانان در خود دارد که اوضاع و احوال ناگوار مردم و کشور در آن روزگار را روایت میکند .

     

     

    ابیاتی از مثنوی عارفانه :

     

    شنیدم در تئاتر باغ ملی                      برون انداختی حمق جبلی

    نمود اندر تماشا خانه عام                   ز اندامت خریت عرض اندام

    به جای بد کشاندی سخن را                بسی بی ربط خواندی این دهن را

    نمی گویم چه گفتی شرمم آید               ز بی آزرمیت آزرمم اید

    چنین گفتند کز ان چیز عادی              همی خوردی ولی قدری زیادی

    الهی می زد آواز ترا سن                  که دیگرکس نمی دیدت سر سن

    ولی در بهترین جا خانه داری            که صاحب خانه جانانه داری

    گوارا باد مهمانی به جانت                که باشد بهتر از جان میزبانت

    رشید القد صحیح الفعل و القول           فتاده آن طرف حتی ز لا حول

    مودب با حیا ، عاقل ، فروتن             مهذبب ، پاکدل ، پاکیزه دامن

    خلیق و مهربان و راست گفتار           توانا ف با توانایی ، کم آزار

     

    ایرج که شاهد کارهای شگرف و مرگ جانسوز کنلل محمد تقی خلن پسیان بود پس از شهادتش و پایان کار قیام در غزلی که در رثای او سروده وی را دوست دار ایران خوانده است

     

    دلم به حال تو ای دوستدار ایران سوخت              که چون  تو شیری نری در این کنام کنند

    به چشم مردم این مملکت نباشد آب                   وگرنه گریه برایت علی الدوام کنند

    مخالفین تو سرمست باده گلرنگ                     موافقین تو خون جگر به کام کنند

    کسان که آرزوی عزت وطن دارند                    پس از شهادت تو آرزوی خام کنند

    به جسم هیئت ژاندارمری روانی نیست               وگرنه جنبشی از بهر انتقام کنند

     

    شاهکار ایرج بدن شک قطعه مادر است ک یکی از شاهکارهای ادبیات معاصر ایران است

     

    گویند مرا چو  زاد مادر                 پستان به دهن گرفتن آموخت

    شبها بر گاهواره من                    بیدار نشست و خفتن اموخت

    لبخند نهاد بر لب من                    بر غنچه گل شکفتن آموخت

    دستم بگرفت و پا به پا برد            تا شیوه راه رفتن آموخت

    یک حرف و دو حرف بر زبانم        الفاظ نهاد و گفتن آموخت

    پس هستی من ز هستی اوست         تا هستم و هست دارمش دوست

     

    یکی از شاهکارهای افسانه های یونان ، ماجرای شاعرانه عشقبازی ونوس - الهه عشق -  با آدونیس - پسر پادشاه قبرس - که شکسپیر به حق آن را زیبا به زبان خود زنده کرد و ایرج قسمت اول آن را که شرح عشقبازی های پرشور ونوسبا شکار افکن جوان است را با نام زهره و منوچهر به شعر فارسی در آورد ایرج چنان این داستان را با زبان و جامعه ایران در آمیخت که خواننده نمیتواند تصور کند که این از یک داستان خارجی اقتباس شده . ایرج سالهای آخر عمر خود را بر روی این مجموعه کار کرد ولی افسوس که نتوانست آن را به پایان رستند

     

    ابیاتی از مثنوی زهره و منوچهر

     

    صبح نتابیده هنوز افتاب                وا نشده دیده نرگس ز خواب

    تازه گل اتشی مشکبوی                شسته ز شبنم به چمن دست و روی

    منتظر حوله باد سحر                   تا که کند خشک بدان روی تر

    گفت سلام ای پسر ماه و هور         چشم بد از روی نکوی تو دور

    ای تو بهین یوه باغ بهی              غنچه سرخ چمن فرهی

    چین ز سر زلف عروس حیات        خال دلاوری رخ کاینات

    در چمن حسن ، گل و فاخته           سرخ و سفیدی به رخت تاخته

    شاخ گلی پا به سر سبزه نه            شاخ گلی اندر وسط سبزه به

    خواهی گر پنجه به هم افکنم           وز دو کف دست رکابی کنم

    تا تو نهی بر کف من پای خود         گرم کنی در دل من جای خود

    یا که بنه پا بر سر دوش من          سر بخور از دوش در آغوش من

    نرم و سبک روح بیا در برم           تات چو سبزه به زمین گسترم

     

    در شعر ایرج اندیشه های مجرد و عرفانی دور از ذهن و نقاط مبهم و تاریک وجود ندارد . سرچشمه افکار او حقایق موجود است با اشکال گوناگون آن او سعی میکند زندگی روزانه ایران معاصر را چنان که هست نمایش دهد . وی به هیچ دسته و حزبی وابسته نیست و خود را از دخالت مستقیم در امور سیاسی بر کنار میدارد . او نه مرد عمل بلکه شاعریست میهن پرست که ملیت خود را از صمیم قلب دوست دارد و نمیتواند شاهد بدبختی های کشور و ملت خود باشد

    در اشعار او  افکار دموکراتیک خود را به خوبی منعکس کرده  درد های جامه را به خوبی نمایش میدهد راز موفقیت او در سادگی و ساده گویی است که او را شاعر شیرین سخن گویند ، ایرج در شعر خود زبان ادیبانه را به زبان متداول عامیانه نزدیگ ساخته و متعهد است که بیانش ساده باشد تا همه مردم آن را بخوانند و بفهمند

    irajmirza.jpg 

    زندگی نامه ی سیمین بهبهانی

    زندگی نامه ی سیمین بهبهانی

    نام خانوادگی خود او خلیلی است؛ فرزند عباس خلیلی (شاعر و نویسنده و مدیر روزنامه اقدام) و نبیره حاج ملاعلی خلیلی تهرانی.

    پدرش عباس خلیلی (۱۲۷۲ نجف - ۱۳۵۰ تهران) به دو زبان فارسی و عربی شعر می‌‌گفت و   ۱۱۰۰ بیت از ابیات شاهنامه فردوسی را به عربی ترجمه کرده بود و رمان‌ نویس هم بود.  

    مادر او فخرعظمی ارغون ( 1316 ه.ق - 1345 ه.ش ) دختر مرتضی قلی ارغون (مکرم السلطان خلعتبری) از بطن قمر خانم عظمت السلطنه (فرزند میرزا محمد خان امیرتومان و نبیره امیر هدایت الله خان فومنی) بود. فخر عظمی ارغون فارسی و عربی و فقه و اصول را در مکتبخانه خصوصی خواند و با متون نظم ونثر آشنایی کامل داشت و زبان فرانسه را نیز زیر نظر یک مربی سوییسی آموخت. 

    زنی که از شاعران موفق زمان خود بود، در انجمن نسوان وطن خواه عضویت داشت و مدتی هم سردبیر روزنامه آینده ایران بود. به عضویت  کانون بانوان و حزب دموکرات هم درآمد و به عنوان معلم زبان فرانسه در  وزارت فرهنگ آن زمان (آموزش و پرورش) خدمت می کرد. 

    پدر و مادر سیمین که در سال 1303 ازدواج کرده بودند، در سال 1310 از هم جدا شدند و مادرش با عادل خلعتبری (مدیر روزنامه آینده ایران) ازدواج کرد و صاحب سه فرزند دیگر شد. 

    سیمین هم خود ابتدا با حسن بهبهانی ازدواج کرد و با نام فامیلی همسر خود نام بردار شد و هر چند بعدتر با منوچهر کوشیار ازدواج کرد اما شهرت هنری خود را بر اساس نام خانوادگی همسر اول حفظ کرد. منوچهر کوشیار در سال 1363 درگذشت و در نزدیکی نوه اش در امام زاده طاهر به خاک سپرده شد. خانم بهبهانی همچنین سال ها دبیر آموزش و پرورش بوده و شاگردان او خاطرات نیکی از او دارند.

    سیمین از کودکی و جوانی سری پر شور داشت. چندان که هم سابقه تحصیل در مدرسه عالی مامایی را داشت و هم در دانشکده حقوق دانشگاه تهران و نیز همکاری با شماری از مطبوعات را. او که سه فرزند (علی، حسین و امید) را در دامان خود پروراند، نگاه مادرانه به دیگران را در اشعار خود نیز بازمی تاباند. وی جوایز متعدد ادبی و حقوق بشری نیز دریافت کرده است. 

    در سال 1382 موسسه انتشاراتی نگاه مجموعه اشعار او تا آن زمان را در یک مجلد نفیس در 1200 صفحه به چاپ رساند که بسیار مورد استقبال قرار گرفته و به چاپ های متعدد رسیده است.
     
    سیمین بهبهانی به بانوی غزل شهرت دارد و برخی از اشعار او به اندازه آثار کلاسیک شعر فارسی مشهور و محبوب اند و به خاطر تسلطی که بر اوزان شعر فارسی داشت و وزن های جدیدی که خود ایجاد کرده بود مورد استقبال سازندگان آثار موسیقایی قرار گرفت. تازه ترین مورد، سروده «چرا رفتی» با صدای همایون شجریان است.

    مهم ترین تخصص شاعرانه او که موجب حیرت و تحسین می شد کشف، به کارگیری یا ابداع اوزان تازه و نیز سرودن اشعار در مصراع های طولانی بود در حالی که وزن را با دقت رعایت کرده بود و با مهارتی خیره کننده قالب های کهن را در شکل تازه و با مضامین مدرن عرضه می کرد و چندان در این کار و خلاقیت های نوآورانه در عرصه غزل چیره دست بود که «نیمای غزل» لقب گرفت.

    siminbehbahani.jpg

    زندگی نامه ی علیرضا بدیع

    زندگی نامه ی علیرضا بدیع

    علیرضا بدیع شاعر، ترانه‌سرای نیشابوری و مجری صدا و سیما است. او سرودن را از سال ۱۳۷۶ و بعدها به صورت حرفه‌ای از سال ۱۳۷۹ آغاز کرد.
    او جایگاه نخست جشنواره‌های ملی کوثر،[۵] هفتمین کنگره سراسری شعر و داستان جوان کشور (بندرعباس)،[۶] هفتمین کنگره سراسری شعر جوان حوزه هنری (مینودر)،[۷] طریق جاوید، صبح دیدار ونخستین کنگره سراسری شعر ولایی[۸] و سرو بلورین سومین دوره جشنواره بین‌المللی شعر فجر[۹] را کسب کرده‌است.

    وی پیشینه همکاری با حسام الدین سراج و سالار عقیلی و … را در کارنامه هنری خود دارد. بدیع دارندهٔ دیپلم افتخار صدا و سیمای جمهوری اسلای ایران در اختتامیه جشنواره هفدهم تولیدات رادیویی و تلویزیونی استان‌هاست و این مدرک به خاطر کسب رتبه برتر تصنیف "شیر خروشان[۱۰] به وی اعطا شده. او همچنین سرایندهٔ سمفونی بزرگ «منظومه پارسی»[۱۱] است که در اختتامیه مزبور برای نخستین بار رونمایی گردیده‌است.

    علیرضا بدیع همچنین از سال ۱۳۸۲ به وبلاگ نویسی روی آورد. و سایت پرشین بلاگ در صفحهٔ هنرمندان خویش لینک وبلاگ وی را در معرض دید خوانندگان گذارد. به سال ۱۳۸۶ از وی به عنوان شاعر جوان دعوت به عمل آمد تا به شعرخوانی در حضور رهبر ایران بپردازد.[۱۲]وی به سال ۱۳۸۸، طی سفر تعدادی از شاعران به ترکیه و همزمان با دههٔ بزرگداشت مولانا جلال الدین در دانشگاه تاریخ، جغرافیا و ادبیات آنکارا به شعرخوانی پرداخت.[۱۳]

    مجموعه شعر

    اولین دفتر غزل‌های او با نام حبسیه‌های یک ماهی نامزد دریافت جایزه شعر خبرنگاران بوده‌است.[۱۴]

    دومین دفتر غزل‌های او با نام از پنجره‌های بی پرنده نامزد جایزه کتاب سال شعر جوان ایران بوده‌است.[۱۵] این مجموعه در اسفند ماه ۸۹ توسط انتشارات فصل پنجم به چاپ چهارم رسیده است.

    سومین دفتر غزل‌های او با نام «گنجشک‌های معبد انجیر» اثر راه یافته به مرحله نهایی جایزه دهمین دوره کتاب فصل بوده‌است.[۱۶]چهارمین دفتر غزل‌های او با نام «چلهٔ تاک» با گذشت تنها ۱ ماه از انتشار آن و در روزهای پایانی نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران در سال ۸۹ به چاپ دوم رسیده است.

    وی سابقهٔ همکاری با رادیو و تلویزیون را نیز به صورت مجری برنامه‌های سبزآبی مهر، سایه سار ادب ،هنر پنجم(برنامه موسیقایی) و قند پارسی داشته و بارها به عنوان میهمان، شاعر یا پژوهشگر در برنامه‌های این چنینی حضور یافته است. او کارشناس رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی می‌باشد. بدیع دارندهٔ بیش از ۱۰۰ عنوان برتر در جشنواره‌ها و کنگره‌ها و جوایز ادبی ایران است

    alirezabadi.jpg

    زندگی نامه ی رهی معیری

    زندگی نامه ی رهی معیری

    محمدحسن معیری ( بیوک ) متخلص به " رهی " فرزند موید خلوت نوه ی معیرالممالک ( نظام الدوله ) از شاعران غزلسرای بسیار نامی معاصر است . وی در سال 1288 خورشیدی در تهران متولد شد. پس از طی تحصیلات ابتدایی و متوسطه وارد خدمات دولتی شد و مشاغل متعدد یافت در سال 1322 خورشیدی به ریاست کل انتشارات و تبلیغات " وزارت پیشه و هنر " منصوب گردید.


    رهی معیری از دوران کودکی به شعر و موسیقی و نقاشی علاقه ی فراوان داشت و در اثر ممارست در این سه فن بهره ای به سزا یافت .در آغاز شاعری در انجمن ادبی حکیم نظامی که به مدیریت استاد وحید دستگردی مدیر مجله ارمغان تشکیل می شد ، شرکت می جست و یکی از اعضاء فعال و موثر آن انجمن بود .
    در انجمن موسیقی ملی و انجمن فرهنگستان ایران نیز عضویت یافت و رفته رفته با چاپ و نشر غزلهای دلنشین رهی معیری در روزنامه ها و مجله های کشور شهرت بسیار یافت. آثار و اشعار فکاهی و انتقادی وی نیز به امضاهای مستعار " زاغچه " و " شاپریون " در روزنامه های " بابا شمل " و " تهران مصور " و غیره چاپ و انتشار یافت.


    رهی معیری در سال‌های آخر عمر در برنامه گل‌های رنگارنگ رادیو، در انتخاب شعر با داوود پیرنیا همکاری داشت و پس از او نیز تا پایان زندگی آن برنامه را سرپرستی می‌کرد. رهی در همان سال‌ها سفرهایی به خارج از ایران داشت از جمله: سفر به ترکیه در سال ۱۳۳۶، سفر به اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۳۳۷ برای شرکت در جشن انقلاب کبیر، سفر به ایتالیا و فرانسه در سال ۱۳۳۸ و دو بار سفر به افغانستان، یک بار در سال ۱۳۴۱ برای شرکت در مراسم یادبود نهصدمین سال در گذشت خواجه عبدالله انصاری و دیگر در سال ۱۳۴۵. عزیمت به انگلستان در سال ۱۳۴۶ برای عمل جراحی، آخرین سفر معیری بود.


    خود استاد رهی معیری در برنامه رادیویی قصه شمع چنین می گویند:من در همه انواع شعر از قبیل غزل،قصیده،مثنوی،رباعی و... آثاری دارم.نخستین ترانه را در سال 1313 بر روی آهنگ آقای بدیع زاده ساختم که به شد خزان معروف شد.

     

     
    گذشته از غزل های بسیار زیبای رهی معیری که از احساسات پاک او سرچشمه گرفته،ترانه های رهی زبانزد خاص و عام است.آهنگسازانی که با رهی کار کرده اند همه از بهترین ها بوده اند. چون آنچه در کار او مهم است قدرت تلفیق و تطبیق شعر با آهنگ است که ترانه های رهی را جاودانه و ماندگار کرده است.


    استاد رهی معیری ترانه های بسیار زیبایی سروده اند که از آنها می توان به کاروان،نوای نی،من از روز ازل،اشک و آه،دیدی که رسوا شد دلم،شب جدایی،لاله خونین،دیدی ای مه،راز دل،داغ جدایی و ... اشاره کرد.استاد رهی با آهنگسازان بزرگی همکاری کرده اند.آهنگسازانی چون مرتضی محجوبی،روح اله خالقی،مهدی خالدی،علی تجویدی،بدیعی و... اما رهی دوستی عمیقی با استاد محجوبی داشت.چنانکه آهنگ زیبای کاروان در مایه دشتی با صدای استاد بنان حاصل این همکاری و دوستی است که نشان دهنده ارتباط عاطفی تنگاتنگ این دو استاد است.


    رهی معیری در تصنیف سازی نیز مهارت خود را به خوبی نشان داد و ترانه های بسیار زیبا و خاطره انگیزی از او توسط خوانندگان مشهور ایران در رادیو ایران پخش شد که بیش از پیش موجبات شهرت و محبوبیت او را فراهم ساخت .

     

    مشهورترین ترانه های رهی معیری 
    -" خزان عشق " ،
    -" به کنارم بنشین " ،
    -" دیدی که رسوا شد دلم "
    - " نوای نی " ،
    -" دارم شب و روز "
    - " شب جدایی "
    و چند ترانه دیگر است که در بین مردم شهرت به سزایی دارد .در سالهای آخر عمر چند سال برای انتخاب شعر در برنامه ی" گلهای رنگارنگ " رادیو با شادروان داوود پیرنیا همکاری داشت و در شورای شعر رادیو ایران نیز شرکت می کرد.
    رهی معیری در حالی که تا آخر عمر مجرد زیسته بود در سال 1347 خورشیدی پس از تحمل چند سال رنج بیماری  در 59 سالگی زندگی را بدرود گفت.

     

     

    از رهی دو مجموعه ی شعر به نام های" سایه ی عمر "و " آزاده "به جای مانده و هر دو کتاب به چاپ رسیده است ." سایه ی عمر " مجموعه ی غزلهای اوست که تا کنون چندین بار تجدید چاپ شده است ." آزاده " نیز مجموعه ترانه های وی می باشد .علاوه بر آن مجموعه ای از مقاله های ادبی او به نام" گلهای جاویدان " در سال 1363 خورشیدی در تهران چاپ و منتشر گردیده است.
    همچنین کتاب رهاورد رهی ( مجموعه شعر رهی )نیز در سال 1375 به کوشش داریوش صبور در تهران توسط نشر زوّار به زیور چاپ آراسته شد .

    rahimoayeri.jpg

    زندگی نامه ی محمدعلی بهمنی

    زندگی نامه ی محمدعلی بهمنی

    محمدعلی بهمنی در ۲۷ فروردین سال ۱۳۲۱ در شهر دزفول به دنیا آمد.

    وی دوران کودکی و نوجوانی را در تهران، کرج و بندرعباس گذراند و پس از تحصیلات مقدماتی از زمان کودکی در چاپخانه‌های تهران به کار پرداخت.

    او در چاپخانه با زنده یاد «فریدون مشیری» که آن روزها مسئول صفحه ادبی هفت‌تار چنگ مجله روشنکفر بود، آشنا شد و نخستین شعرش در سال ۱۳۳۰، یعنی زمانی که او تنها ۹ سال داشت، در مجله روشنفکر به چاپ رسید.

    شعرهای وی از همان زمان تاکنون به طور پراکنده در بسیاری از نشریات کشور و مجموعه شعرهای مختلف و جنگ‌ها، انتشار یافته است و بسیاری بر این عقیده‌اند که غزل‌های او وام‌دار سبک و سیاق نیماست.

    بهمنی از سال 1345 همکاری خود را با رادیو آغاز کرد و پس از آن به شغل آزاد روی آورد.

    او از سال 1353 ساکن بندرعباس شد و پس از پیروزی انقلاب، به تهران آمد و مجدداً به سال 1363 به بندرعباس عزیمت کرد و در حال حاضر نیز، ساکن همانجاست.

    «محمدعلی بهمنی» مسؤول چاپخانه دنیای چاپ بندرعباس و مدیر انتشارات «چی‌چی‌کا» در آن شهرستان است.

    وی در قالب‌های مختلف از کلاسیک، نیمایی و سپید به سرودن پرداخته است. اما وجه غالب شعرهای او، غزل می‌باشد.

    «بهمنی» را می‌توان از زمره ترانه‌سرایان موفق این روزگار دانست. او تاکنون با شرکت در برخی همایش‌های سراسری شعر دفاع مقدس، علاقه‌مندی خود را به حضور در این عرصه نشان داده است.

    محمدعلی بهمنی در سال ۱۳۷۸ موفق به دریافت تندیس خورشید مهر به عنوان برترین غزل‌سرای ایران گردید.

    مجموعه اشعار

    • باغ لال (۱۳۵۰)
    • در بی‌وزنی (۱۳۵۱)
    • عامیانه‌ها (۱۳۵۵)
    • گیسو، کلاه، کفتر (۱۳۵۶)
    • گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود (۱۳۶۹)
    • غزل (۱۳۷۷)
    • عشق است (۱۳۷۸)
    • شاعر شنیدنی است (۱۳۷۷)
    • نیستان (۱۳۷۹)
    • این خانه واژه‌های نسوزی دارد (۱۳۸۲)
    • کاسه آب دیوژن، امانم بده (۱۳۸۰)
    • mohmmadalibahmani.jpg

    زندگی نامه ی سید علی صالحی

    زندگی نامه ی سید علی صالحی

    سید علی صالحی در خانواده ای متولد شد که کشاورز بودند .پدر او به غیر از کشاورزی شعر هم می گفت و شاعر بود. او با اینکه در ایذه متولد شد ولی در ۶ سالگی به مسجد سلیمان رفتند و در آنجا تحصیل کرد و دیپلم ریاضی گرفت. اولین شعر او در سال ۱۳۵۰ چاپ شد .او در سال ۱۳۷۸ عضو کانون نویسندگان ایران بود. او هم اکنون کارگاه شعر, دارد که با استقبال خوبی روبرو شده است .

    سید علی صالحی

    سید علی صالحی زادهٔ ۱۳۳۴ در ایذه در استان خوزستان شاعر و نویسندهٔ معاصر ایرانی است. وی پایه‌گذار جریان موج ناب, و شعر گفتار در شعر معاصر ایران است. وی همچنین یکی از دبیران اصلی کانون نویسندگان ایران بود. صالحی از ,چهره‌های مطرح و شناخته شده در شعر معاصر فارسی است.


    بیوگرافی سید علی صالحی

    زندگی‌نامه آغاز زندگی

    سید علی صالحی در ۱ فروردین ۱۳۳۴ در روستای مَرغاب از توابع ایذه بختیاری در استان خوزستان در خانواده‌ای , کشاورز به دنیا آمد. پدر او کشاورز، شاعر و شاهنامه خوان بود؛ و در سال ۱۳۴۰ به دلیل شیوع حصبه در مرغاب , همراه با خانواده به مسجد سلیمان اقامت کرده و در سال ۱۳۴۷ در همان شهر وارد دبیرستان شد.

    در سال ۱۳۵۳ به دلایل تنبیه و تهدید از سوی مدرسه و مقامات ترک تحصیل می‌کند و یک سال بعد باز به مدرسه, برگشته و دیپلم ریاضی را می‌گیرد.

    اولین شعرهای او در سال ۱۳۵۰ به اهتمام ابوالقاسم حالت در مجله محلی شرکت نفت چاپ شد.

    جریان موج ناب

    سال ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۴ صالحی همراه چند نفر از شاعران هم‌نسل خود جریان «موج ناب» را در شعر سپید پی‌ریزی می‌کند.منوچهر آتشی و نصرت رحمانی در تهران از این جریان پیشرو حمایت می‌کنند.

    در سال ۱۳۵۶ به عنوان برندهٔ جایزهٔ فروغ فرخزاد در شعر اعلام می‌شود.

    در سال ۱۳۵۷ صالحی از گروه «موج ناب» فاصله می‌گیرد. او در این باره گفته‌است: «حس می‌کردم همه ما, شاعران موج ناب داریم شبیه هم می‌شویم…»


    سید علی صالحی در حال امضای کتابش

    رفتن به دانشگاه

    رشته تحصیلی سید علی صالحی

    وی در اردی‌بهشت سال ۱۳۵۸ برای اقامت دایم به تهران می‌رود و در پاییز ۱۳۵۸ در کنکور رشتهٔ ادبیات دانشکده, هنرهای دراماتیک قبول می‌شود. در همین زمان با حمایت اسماعیل خویی، غلامحسین ساعدی، نسیم خاکسار و عظیم خلیلی به عضویت کانون نویسندگان ایران درمی‌آید و در مطبوعات آزاد مشغول به کار می‌شود.

    دهه هفتاد و بعد

    صالحی از ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۹ دبیر سرویس ادبی و صفحه شعر مجله «دنیای سخن» بود و در سال ۱۳۷۹ کارگاه , شعر دنیای سخن (در مجله و دفتر دنیای سخن) را با استقبال مناسبی راه‌اندازی کرد.

    از همین دوره ترجمهٔ شعر صالحی به زبان‌های فرانسه، عربی، آلمانی، انگلیسی، ارمنی، روسی و کردی به صورت, پراکنده در مطبوعات چاپ گردید و دو دفتر شعر از وی در کردستان عراق (به زبان کردی) منتشر شد.

    وی در سال ۱۳۷۸ برای فعالیت مجدد به کانون نویسندگان ایران بازگشت و دو سال بعد از سوی مجمع , عمومی به عنوان یکی از دبیران اصلی کانون نویسندگان ایران انتخاب شد.

    صالحی در سال ۱۳۸۲ به عنوان سردبیر، یک شماره مجله «معیار ادبی» را منتشر کرد که متعاقباً ممنوع‌المصاحبه , و از ادامه کار در مجله محروم گردید.


    نقاشی های سید علی صالحی

    آثار و فعالیت‌ها دفترهای شعر

    لیالیِ لا یوماآنادا – ۱۳۸۴ پیشگو و پیاده شطرنج – ۱۳۶۷ مثلثات و اشراق‌ها عاشق شدن در دی‌ماه، مردن به وقت شهریور – ۱۳۷۶ دیرآمدی ری‌را… نامه‌ها – ۱۳۷۳ نشانی‌ها – ۱۳۷۴ سفر بخیر مسافر غمگین پاییز پنجاه و هشت – ۱۳۷۵ آسمانی‌ها – ۱۳۷۶ رویاهای قاصدک غمگینی که از جنوب آمده بود – ۱۳۷۶ ساده بودم، تو نبودی، باران بود – ۱۳۷۷ آخرین عاشقانه‌های ری را – ۱۳۷۸

    دعای زنی در راه که تنها می‌رفت – ۱۳۷۹ چیدن محبوبه‌های شب را تنها به باد یاد خواهد داد – ۱۳۸۰ دریغا ملا عمر… – ۱۳۸۰ از آوازهای کولیان اهوازی (شعرهای دوران جوانی، ۱۳۵۷–۱۳۵۰) – ۱۳۸۲

    رمان های سید علی صالحی

    رمان‌ها

    علو – ۱۳۷۶ چشم براه بانو – ۱۳۷۵


    آشنایی با سید علی صالحی

    کارگاه‌های شعر

    صالحی در سال ۱۳۷۵ اولین کارگاه شعر خود را در تهران با عنوان کارگاه شعر معیار (در مجله معیار) تأسیس کرد. در سال ۱۳۷۹ صالحی مجدداً کارگاه شعر دنیای سخن (در مجله و دفتر دنیای سخن) را راه‌اندازی می‌کند, که با استقبال خوبی روبرو می‌شود. این کارگاه تاکنون فعال است.

    آثار دربارهٔ صالحی

    فرستاده شفانویسِ اردی‌بهشت – زنگی و شعر سید علی صالحی زندگی و شعر سیدعلی صالحی – فیض شریفی دکلمه خسرو شکیبایی از اشعار سید علی صالحی

    جایزه شعر نیما

    در مراسم دومین جایزه شعر نیما که در روز پنجشنبه هشتم مهر ماه ۱۳۸۹ برگزار شد مجموعه شعر صالحی, انیس آخر همین هفته می‌آید به عنوان کتاب برتر از طرف داوران انتخاب شد.

    وی در این مراسم شرکت نکرد و جایزه را نپذیرفت و اعلام کرد: «مردم با آبرو گرسنه‌اند، با سیلی رخسار , سرخ می‌کنند. جایزه‌ها را بگذارید برای بعد. عزت مردم در اولویت است. در این شرایط شرف‌شکن، دادن و گرفتن جایزه، یعنی تأیید همین شرایط. شرم‌آور نیست؟


    سید علی صالحی در نمایشگاه کتاب

    این بازی‌ها را بگذارید برای بعد. شجاعتِ اخلاقی حکم می‌کند اندکی هشیار باشیم و تحلیل درستی از شرایط , به دست دهیم. سلامت جامعه فرهنگی برای امثال من یک اصل خلل‌ناپذیر است. به شدت نگران از , کف رفتن این سلامت هستم. می‌ترسم فشارهای مضاعف اقتصادی، فقر و تهی‌دستی.

    عالی‌ترین میراث این مردم یعنی فرهنگ و معرفت ملی را نابود کند. گاهی نشانه‌هایی می‌بینم که تن‌ام می‌لرزد. انسان ایرانی اهل این همه دروغ نبوده است.»

    جایزه کسب شده توسط سید علی صالحی

    جایزه جشنواره گلاویژ

    در بیست و یکمین جشنواره ادبی گلاویژ، جایزه طلایی اقلیم کردستان به سید علی صالحی داده شد. این جشنواره در روزهای ۱۶، ۱۷ و ۱۸ فروردین ۱۳۹۷ برگزار گردید. سیدعلی صالحی در این مراسم حضور نداشت.

    نمونه اشعار

    با چشم‌هایت حرف دارم می‌خواهم ناگفته‌های بسیاری را برایت بگویم از بهار، از بغض‌های نبودنت، از نامه‌های چشمانم … که همیشه بی جواب ماند باور نمی‌کنی؟! تمام این روزها با لبخندت آفتابی بود اما دلتنگی آغوشت رهایم نمی‌کند، به راستی عشق بزرگترین آرامش جهان است.


    seyedalisalehi.jpg

    زندگی نامه ی شمس لنگرودی

    زندگی نامه ی شمس لنگرودی

    محمد تقی جواهری گیلانی معروف به محمد شمس لنگرودی از شاعران معاصر ایرانی است که در آبان ماه ۱۳۲۹ در شهرستان لنگرود و در خانواده ای مذهبی  به دنیا آمد و بزرگ شد. دغدغه اصلی شمس لنگرودی همواره شعر بوده است، با این حال او در زمینه ادبیات، پژوهش های ارزشمندی نیز ارائه داده است. لنگرودی از اعضای کانون نویسندگان نیز است. همانطور که پیش تر گفته شد، او در خانواده ای مذهبی به دنیا آمده است؛ پدرش آیت الله جعفر شمس لنگرودی امام جمعه شهر لنگرود بود.

    محمد شمس لنگرودی در همان استان گیلان دیپلم خود را در رشته ریاضیات دریافت کرد و برای ادامه تحصیل رشته اقتصاد را انتخاب کرد و در مدرسه عالی بازرگانی رشت مشغول به تحصیل شد. در سال ۴۶ بود که اولین شعرش را در هفته نامه امید به چاپ رساند و رفتار تشنگی را که اولین مجموعه شعرش محسوب می شود در سال ۵۵ منتشر کرد.  خاکستر و بانو و جشن ناپیدا از مجموعه اشعاری بود که او را بیش از پیش به مخاطبانش شناساند. لنگرودی در سال ۶۱، به مدت یک سال در زندان اوین زندانی بود. تجربه زندان تاثیر عمیقی را بر افکار و جهان بینی وی گذاشت. این شاعر برجسته دهه هفتاد را در سکوت به سر برد و تقریبا هیچ اثری از خود را منتشر نکرد تا اینکه در سال ۷۹ مجموعه شعر نت هایی برای بلبل چوبی را منتشر کرد. کم کاری دهه قبل با پرکاری دهه هشتاد جبران شد.

    پنجاه و سه ترانه عاشقانه، رسم کردن دست های تو، شب، نقاب عمومی است و ۲۲ مرثیه در تیر ماه از آثار منشر شده در دهه هشتاد بوده است. ایشان در خصوص تفاوت فضای شعرش در مجموعه پنجاه و سه ترانه عاشقانه با اشعار قبلی خود اذعان دارد که: در کتاب هایی قبلی جهانی بسته، تاریک و غم آلود بر فضای شعر حاکم است این در حالی است که با اتفاقات  و قرار گرفتن در فضایی جدیدی از زندگی، دگرگونی های در فضای شعر دیده می شود که به نوعی روشنگری خاصی را در خود دارد. علاوه بر مجموعه شعر هایی که از آن ها یاد شد می توان به مجموعه های می میرم به جرم آنکه زنده بودم، لب خوانی قزل آلای من، ملاح خیابان ها و باغبان جهنم اشاره کرد. ایشان رمانی به نام رژه بر خاک پوک نیز نوشته اند و علاوه بر این رمان، از آثار پژوهشی ایشان می توان بهتاریخی تحلیلی شعر نو، رباعی محبوب من، روزی که برف سرخ ببارد، از جان گذشته به مقصود می رسد، مکتب بازگشت بررسی شعر دوره های افشاریه، زندیه، قاجاریه و گردباد شور جنون، تحقیقی در سبک هندی و احوال و اشعار کلیم کاشانی اشاره کرد.

    ایشان در زمینه ادبیات کودک نیز فعالیت هایی داشته اند که از جمله آن ها می توان به شبی که مریم گم شد ورومی و بومی؛روایت تازه از حکایت موش و گربه اشاره کرد. شمس لنگرودی به بدنه سینما نیز ورود کرد؛ با فیلم های فلامینگو شماره ۱۳ به کارگردانی حمیدرضا علیقلیان در سال ۸۹ و فیلم احتمال باران اسیدی به کارگردانیبهتاش صناعی ها  که از آبان ماه ۹۴  در گروه هنر و تجربه به روی پرده سینماها رفته است. ایشان در سال ۹۳ نامزد دریافت جایزه در جشنواره شعر فجر بودند که طی نامه ای کناره گیری خود از این جشنواره را اعلام کرد. در خصوص این شاعر فرهیخته، مستندی به کارگردانی آرش سنجابی به نام سخت مثل آب ساخته شده است.

     shamslangroodi.jpg

    زندگی نامه ی علیرضا قزوه

    زندگی نامه ی علیرضا قزوه

    علیرضا قزوه در دیدار شاعران و اهالی فرهنگ و ادب با سید علی خامنه ای - خرداد ۹۶

    علیرضا قَزوه (زاده بهمن ۱۳۴۲ در گرمسار) نویسنده و شاعر معاصر ایرانی است. او از جمله شاعران حوزه انقلاب و دفاع مقدس شمرده می‌شود و درون‌مایه اشعار او مذهبی است. اشعار او در قالب شعر سپید و غزل منتشر شده‌است. او رئیس مرکز تحقیقات فارسی رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در دهلی نو بود. وی با شعر بلند مولا ویلا نداشت به عنوان شاعری منتقد وارد فضای هنر و ادبیات شد.

    علیرضا قزوه در اول بهمن ماه سال ۱۳۴۲، در گرمسار به دنیا آمد. دوران کودکی و تحصیلات را در همان‌جا گزراندو در سال۱۳۶۱، دیپلم تجربی گرفت. در سال ۱۳۶۴، وارد دانشگاه حقوق قضایی قم شد و در سال ۱۳۶۹، به دریافت مدرک کارشناسی این رشته نائل آمد. تحصیلات خود را در رشته کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران ادامه داد و در سال ۱۳۷۶موفق به دریافت مدرک کارشناسی ارشد گردید. او در سال ۱۳۹۱ از تاجیکستان، دانشنامه دکتری خود را در رشته لغت‌شناسی (زبان فارسی) دریافت کرد. قزوه اولین شعر خود را در سال ۱۳۶۰ سرود و در سال ۱۳۶۳همکاری خود را با مجله امید انقلاب آغاز کرد. شعرهای وی تا کنون به صورت پراکنده در بیشتر روزنامه‌ها، مجلات کثیرالانتشار مجموعه شعرهای گرد آوری شده، انتشار یافته‌است. قزوه تا کنون با روزنامه‌های جمهوری اسلامی اطلاعات ماهنامه ادبستان صدا وسیما جمهوری اسلامی ایران حوزه هنری بنیاد حفظ آثار و ارزش‌های دفاع مقدس و… همکاری داشته‌است. وی از سال ۱۳۶۸تا سال۱۳۷۷مسئولیت صفحه «بشنو از نی» روزنامه اطلاعات را عهده‌دار بوده‌است. از سال ۱۳۷۸وابسته فرهنگی ایران در کشور تاجیکستان بود. وی از جمله شاعرانی می‌باشد که تا کنون در بیشتر همایش‌های سراسری شعر دفاع مقدس، و شب شعرهای دفاع و مقاومت حضوری فعال داشته‌است. در طول دفاع مقدس مدت یک سال را در جبهه‌ها گذرانده‌است. «قزوه» در سال‌های ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۲ مسئولیت کانون‌ها ادبی در فرهنگ سراهای تهران را عهده‌دار بود.

    قزوه از غزلسرایان دهه شصت به‌شمار می‌رود، گرچه آثاری نیز در عرصه شعر نو دارد. از لحاظ محتوی وی از اولین شعرایی است که به سیاهکاریها در دوران جنگ اعتراض می‌کند. در مجموعه «از نخلستان تا خیابان» می‌سراید:

    دسته گلها دسته دسته می‌روند از یادها گریه کن ای آسمان در مرگ طوفان‌زادها
    سخت گمنامید اما ای شقایق سیرتان کیسه می‌دوزند با نام شما شیادها

    در زمینه شعر جنگ از قزوه در کنار شاعرانی همچون حسین اسرافیلی و پرویز بیگی حبیب آبادی به عنوان چهرهٔ‌های مشخص کننده این سبک نام برده می‌شود.

    مسئولیت‌ها

    • مرکز آفرینش‌های ادبی حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی از اردیبهشت ۱۳۹۲
    • مسئولیت صفحهٔ ادبی روزنامهٔ اطلاعات (بشنو از نی)
    • وابسته فرهنگی ایران در کشور تاجیکستان از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۷۸
    • وابسته فرهنگی و مدیر مرکز تحقیقات فارسی ایران در هندوستان از سال ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۱
    • دبیر چهاردهمین کنگرهٔ سراسری شعر دفاع مقدس در استان کرمانشاه
    • دبیر نخستین جشنواره بین‌المللی شعر فجر
    • مسئول دفتر شعر و موسیقی وزارت ارشاد

    جوایز

    • در بیست و چهارمین دوره کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، قزوه به خاطر کتاب شعر با کاروان نیزه جایزه تشویقی گرفت.
    • «علیرضا قزوه» و «حمیدرضا برقعی» به عنوان «شاعران مردمی ۱۰ سال اخیر» در مراسم پایانی هفتمین جشنواره بین‌المللی شعر فجر معرفی شدند. در مراسم پایانی جشنواره شعر فجر اعلام شد، در این نظرسنجی محمدرضا شفیعی کدکنی، علی معلم دامغانی، محمدعلی بهمنی و فاضل نظری نیز آرای بالایی داشته‌اند. علیرضا قزوه هنگام دریافت جایزه‌اش گفت، این جایزه را به محمدرضا شفیعی کدکنی اهدا می‌کند.
    • «صبح بنارس» سروده علیرضا قزوه برگزیده یازدهمین دوره جایزه قلم زرین در بخش شعر شد.
    • «صبح بنارس» سروده قزوه در بخش شعر بیست و یکمین جایزه کتاب فصل به عنوان برگزیده انتخاب و معرفی شد. قزوه پس از اعلام این جایزه گفت: «امروز شنیدم کتاب «صبح بنارس» که شعرهای پنج سال آخر من در هند بود و از سوی انتشارات شهرستان ادب منتشر شده بود، جایزه بیست و یکمین دوره «کتاب فصل» را در بخش شعر به خود اختصاص داده‌است. ارزش مادی و معنوی این جایزه را تقدیم می‌کنم به زنده یاد محسن پزشکیان، شاعری که در عین شایستگی هرگز فرصت شناخته شدن نیافت. شاعری از اهل مبارزه و اعتراض که از زندانیان زمان شاه بود و در اوایل انقلاب برای دیدار امام به قم می‌رفت که در تصادفی با فرزند کوچکش به دیار باقی شتافتند. خدایشان بیامرزاد.

    آثار

    • از نخلستان تا خیابان ۱۳۶۸
    • - دو رکعت عشق ۱۳۷۷
    • -پرستو در قاف ۱۳۷۴
    • -شبلی و آتش ۱۳۷۵
    • این همه یوسف ۱۳۷۶
    • خورشیدهای گمشده ۱۳۷۶
    • گزیده ادبیات معاصر ۱۳۷۸
    • قدم زدن در کلمات ۱۳۷۹
    • عشق، علیه السلام ۱۳۸۱
    • با کاروان نیزه ۱۳۸۴
    • پشت هر سنگ خداست ۱۳۸۷
    • این همه یوسف ۱۳۸۷
    • من می‌گویم شما بگریید «مرثیهٔ عاشورایی» ۱۳۸۵
    • -سوره انگور «گزیده اشعار» ۱۳۸۷
    • صبح بنارس ۱۳۹۱
    • کلمات الشعرا (تصحیح تذکره) ۱۳۸۹
    • صبح تان بخیر مردم ۱۳۹۱
    • مجموعه شعر مستقلی از قزوه با نام " قصاید بتوقیت بیروت" به زبان عربی با ترجمه موسی بیدج توسط انتشارات "مرکزالحضاره لتنمیه الفکر الاسلامی" بیروت در سال ۲۰۰۸ میلادی منتشر شده‌است.
    • مجموعه شعر مستقلی از این شاعر با نام " Compassionate Deat" با ترجمه محسن کریمی راهجردی توسط انتشارات "اسلامیک گهر دهلی" در سال ۲۰۱۲ میلادی در دهلی نو منتشر شده‌است.

    همچنین مجموعه اشعاری از ایشان به زبان‌های اردو توسط شاعر پارسی سرای پاکستان، سید احمد حسینی شهریار، به زبان روسی توسط خانم دکتر آنا برزینا و به زبان کردی توسط مختار شکری پور ترجمه و آماده نشر شده‌است.

    قزوه در سرودن انواع شعر کلاسیک طبع آزمایی کرده، اما دلبستگی و علاقه‌اش به سرودن غزل و دو بیتی از دیگر انواع شعر، بیشتر است و در غزل سرایی، زبان و شیوه خاصی دارد. شعرش پسند خاطر ادب دوستان قرار گرفته‌است و در سرودن شعر نو توانمندی قابل قبولی از خود نشان داده‌است.

    بررسی آثار

    او از نخستین کسانی است که در سروده‌های پس از جنگ به وادی حسرت و دلتنگی گام نهاده‌است. برخی منابع از تأثیر شاعرانی همچون سید حسن حسینی، قیصر امین‌پور، علی معلم دامغانی و محمدرضا عبدالملکیان در قزوه سخن می‌گویند.سید حسن حسینی دربارهٔ غزل «رایحه سیب» او می‌نویسد و به تقلیدهای وی از شاعران من جمله خودش اشاره می‌کند.

    واکنش به حوادث روز

    قزوه در واکنش به اتفاقات روز در ایران و جهان نیز اشعاری سروده‌است که اغلب در وبگاه‌های خبری منتشر شده‌است.

    از جمله این گونه اشعار وی می‌توان به شعری در واکنش به شعر جنجالی گونتر گراس اشاره کرد: انتشار شعری از گونتر گراس در انتقاد از عملکرد اسرائیل پیرامون تسلیحات هسته‌ای در یک روزنامه آلمانی بازتاب‌های فراوانی داشت، و قزوه نیز در استقبال از مواضع وی شعری در قالب نو منتشر کرد.

    وی همچنین پس از انتشار ترانه نقی توسط شاهین نجفی، نیز شعری دیگر در پاسخ به وی سرود.

    وی پیرامون جنبش وال استریت نیز شعری با مطلع :" اینها که ایستاده‌اند در وال استریت/ و داد می‌زنند ۹۹ درصد ما/این‌ها هم از سپاه قدس اند؟! " سروده‌است

    alirezaghazve.jpg

    زندگی نامه ی سیاوش کسرایی

    زندگی نامه ی سیاوش کسرایی

    سیاوش کسرایی شاعر نو پرداز ایرانی، به سال 1318 خورشیدی در شهر اصفهان دیده به جهان گشود. او خود می گوید : « نام من حسین سیاوش کسرایی است در تهران زاییده شدم ولی در خراسان بزرگ شدم تا 18 سالگی. 14 ساله بودم که در منزل نقاشی می کردم، هرچیزی را که می شد کشید، می کشیدم.» بعد از 18 سالگی سیاوش به کرمانشاه می رود و در آنجا به قول خودش اتفاق مهم زندگی اش رخ می دهد : " یک خانم به نام خانم ترنر که با گروه آمریکایی ها امده بود کلاسی در کرمانشاه ایجاد کرد و من دو سال در کلاس این خانم، مبانی طراحی و هنرهای تجسمی را گذراندم. " کسرایی بعدد از ناکامی در ازدواج اول با دختری به نام فریبا ازدواج می کند که نتیجه ی این ازدواج دو پسر به نام های سرا و کامیار است.
    سیاوش از آن دست هنرمندانی بود که گویی از آغاز سلوک در این راه به جوهره ی نهایی و ناب هنر دست یافته بود و در این میان آنچه نقاشی را برای او به عنوان امری اجتناب ناپذیر ضروری می ساخت، آن شور و غلیان و جوش و خروش و تاب و نبی بود که ژرفنای جان او را چون زلزله ای پیوسته به لرزه درمی آورد و سرریز اندگی از آن درونه ی پرآتش و آشوب، آثاریست که می بینم در بیان غم انسان و بی پناهی و محرومیت او رنگ تأکید به خود می گیرد و بیننده را میخکوب سلطه ی کم نظیر خویش می سازد.
    کسرایی یادآور قامت بلند تمنای آرزوهای بر باد رفته ی هزاران انسان و سراینده ی قوی دست شعرهای تلخ هجرانی در ماتم غیاب انسانیت است. انسانیتی که او در نقاشی و شعرش به تصویر می کشد، نمودی روشن از زمانه است که به مذاق برخی خوش نمی آید؛ از همین رو پس از کودتای 28 امرداد 32 ممنوع القلم شده، شعرهای خود را با نام های مستعار شبان بزرگ امید، کولی، رشید خلقی، و فرهاد رهاورد به چاپ می رساند.
    نخستین کتاب شعر او که با نام آوا در اسفندماه 1366 به چاپ رسید، نمایانگر لطافت مطلوبی است که همین ظرافت، شعر او را از سایر شعرها متمایز می سازد :
    خاطرم دریای پرغوغاست 
    یاد تو چون سکه سیمین رها بر آب این دریاست
    خاطر دریا پریشان است
    سینه ی دریا پر از تشویش طوفان است
    دست من در موج و چشمم سوی ساحل هاست
    قلب من منزلگه دل هاست
    سر به سر موج است و گرداب است یا غرقاب
    سکه ی سیمین فروتر می رود در آب

    برای شناخت سیاوش هیچ منبعی بهتر از شعرهایش نیست. شخصیت سیاوش چنانکه از شعرهایش برمی آید، شخصیتی یکنواخت و دائمی نیت بلکه شخصیتی متغیر به زمانه است که در سیر دگرگونی های تاریخی زمان تغییر می کند. تفاوت گرایی علنی شاعر و مخالفت با تمامی ارزش های موجود زمان، ویژگی است که شاعر در طول زندگی آنرا حفظ می کند. زندگی در زمانه ی پرآشوب تاریخ ایران یعنی از کودتای 28 امرداد تا انقلاب 57 خمیرمایه ی ذهنی شاعر را به شدت تغییر می دهد. تغییرات گوناگون تاریخ معاصر ایران همراه با شکل گیری جنبش های مختلف سیاسی، چهارچوب کلی اندیشه های شاعر را شکل می دهد. روح ایده آل طلب سیاوش در پی یافتن حقیقتی برای آرامش خود با تک تک این جنبش ها همراه می شود؛ ولی هیچگاه جایگاه آرمانی خود را نمی یابد و سرخورده از تمام قیل و قال های مردمی به خود پناه می برد :
    من مستم
    من مستم و میخانه پرستم
    راهم منمایید
    پایم بگشایید
    وین جام جگرسوز مگیرید ز دستم ...
    در ساحل این آتش من غرق گناهم
    همراه شما نیستم ای مردم بتگر
    من نامه سیاهم

    شعرهای وی در ابتدا پیچیده در پوششی مبهم از اختناق جامعه است که دستیابی به اندیشه هایش را به سادگی ممکن نمی سازد. افکار که به خاطر جو خفه ی سیاسی آن روز ایران به روشنی افکار معاصرانی چون عارف نمی توانست نمود پیدا کند. تنها نداهایی گنگ در پاره ای از شعرها، اندیشه ی متعالی سیاوش را به تصویر می کشد. سیر طبیعی تاریخ و تأثیر آن بر فرهنگ مردم در آن برهه ی زمانی چنان به اوج رسید که تنها یک راه را برای مردمانش به ارمغان آورد که در آن تاریخ گذشته ی ایران در پایین ترین سطح خود قرار می گرفت و در پاره ای حتی به شدت سرکوب می شد، فریاد ایرانیت همچون صداهای مخالف جریان عمومی زمانه در آغاز خاموش می شد. اینجاست که چون شاعر مخالف جریان عمومی جامعه نمی توانست حرکت کند شعرهایش را در پوششی از ابهامی ناخوشایند، پیچیده فریاد می زند:
    با آنکه در میکده را باز ببستند
    با آنکه سبوی می ما را بشکستند
    با آنکه گرفتند ز لب توبه و پیمانه ز دستم
    با محتسب شهر بگویید که هشدار
    هشدار که من مست می هر شبه هستم

    و آوای همین ابهام ایت که در شعرهایی چون « آرش کمانگیر » به اوج می رسد؛ اوجی که از پس این ابهام سر به در می آورد و شخصیت واقعی سیاوش را آشکار می کند. شخصیتی که به یکباره تمامی بافته ها و پندارهای ما را درباره ی وی دگرگون می کند. تصوراتی که قبلا ٌ سیاوش را به گونه ای دیگر تعبیر می کرد، ولی در منظومه ی آرش چنان این پندارها را به ویرانی می کشد که دیگر جایی برای افکار قبلی نیست. آرش تراوش اندیشه های یک ایرانی اصیل است که خسته از تمامی تلاطم های زمانه به آرامش اهورایی ایران زمین می رسد.
    آری، آری زندگی زیباست
    زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست
    گربیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست
    ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست...
    زندگی را شعله باید برفروزنده
    شعله ها را هیمه سوزنده

    منم آرش، سپاهی مرد آزاده
    به تنها تیر ترکش آزمون تلختان را 
    اینک آماده
    مجوییدم نسب
    فرزند رنج و کار
    گریزان چون شهاب از شب
    چون صبح آماده ی دیدار

    « خون سیاوش » نتیجه ی تصویر سازی و تجسم بخشی چشم اندازهای استعاری کسرایی و بازگوکننده ی غم و اندوه شاعرانه ی اوست. در این مجموعه شاعر روحیه ای از اندوه و امید و بیش از هرچیز به گونه ای تسلی ناپذیر، غم سرنوشت وطن و قهرمانانش و مبارزان راه آزادی را دارد.
    بطور کلی باورها و نظریه های کسرایی را در جهت کشف و جستجو، در دو مجموعه ی « با دماوند خاموش» و « خانگی » می توان یافت. شاعر نمی تواند تسلیم حوادثی شود که پیش آمده است، خاطراتی که به ناامیدی تغییر یافته اند و از پی آن به گونه ای متباین و غیرمنتظره، آینده با طنینی گرم و پرشور از تبدیل به امید، سرشار می شود. کسرایی در بهترین شعرهای مجموعه ی با دماوند خاموش، بلندترین و مهم ترین ارتفاعات شهر را با بیانی پر از غصه و حزن آشکار می کند و درک و شناخت تازه ای را از کوه دماوند به نمایش می گذارد. کوه دماوند که برای ایرانیان نمادی از قدرت ها و نیروهای ملی بوده و هست، در شعر کسرایی همچون سمبل توفان های بیدارکننده و برانگیزنده ی نیروی آفرینش و از میان برنده ی ترس و بیهودگی ملت نمود می یابد. شعر « هنگام هنگامه ها» از این دفتر برای سیاوش نقطه ی پیشرفت و تکامل مسایل اساسی است : میهن، سرنوشت و آینده ی وطن. در اینجا کسرایی به کمک همه ی ششرایط و قواعد و با پیش رو داشتن چشم اندازی با هدف نمادین، لحظه های دشوار و حکایت گونه ای را در طرح شب به وجود می آورد، و نشانه های روحی گوشه گیر و بی اعتماد به هوشیاری مردم را می نمایاند:
    کجایید ای واژه های گرمی بخش
    که انگشتان یخ زده نمی یابدتان!
    نه گل نیم باز تبسمی
    و نه سوسوی مهربانی فانوس چشمی
    چهره در تاریکی ست.

    دیگر دفترهای شعر او « سنگ و شبنم »،«به سرخی آتش»،«به طعم دود»،«از قرق تا خروسخوان»،«به پاخیز ایران من»،«آمریکا آمریکا»،«چهل کلید»،«پیوند»،«ستارگان سپیده دم» و«مهره ی سرخ» نام دارند. از این میان آخرین شعرهایش با پرشی تند و سریع از تاریکی به نور و از ناامیدی به امید می رسد و واژه های شعر نیز به زبان مردم کوچه و بازار نزدیک می شود. همراه با این مسایل کسرایی با توانی بی نهایت در چیرگی بر استعاره ها، هنوز استاد بزرگ استعاره است، نمونه ای جالب از استعاره ی کسرایی، شعر شبنم و آه است که با مرگ فروغ فرخزاد ارتباط می یابد.
    سیاوش کسرایی سال های آخر عمر خویش را در کشورهایی چون افغانستان، اتحاد جماهیر شوروی و اتریش به سر برد و سرانجام در اتاق عمل جراحی قلب در وین، زندگی را بدرود گفت. مراسم خاکسپاری وی نیز که قرار بود در تهران برگزار شود توسط گروه هایی بهم ریخته شد اما سرانجام در تاریخ 10 تیرماه 1382 در تهران به خاک سپرده شد.
    می ریزد عاقبت 
    یک روز برگ من
    یک روز چشم من هم در خواب می شود
    زین خواب چشم هیچ کسی را گریز نیست
    اما درون باغ
    همواره عطر باور من در هوا پر است.

    siavashkasraii.jpg

    زندگی نامه ی سلمان هراتی

    زندگی نامه ی سلمان هراتی

    سلمان هراتی در سال 1338 هجری شمسی در روستای "مرزدشت" تنکابن، در خانواده ای مذهبی پا به عرصه وجود نهاد. 

    دوران ابتدایی را در روستا گذراند و از سنین نوجوانی با قلم و دفتر و کتاب، انس و الفت گرفت. 

    از همان ابتدای جوانی به دلیل فقر مادی، برای گذراندن معاش به شاگردی می پرداخت و با چوپانان محلی (گالشها) به چوپانی می رفت و از همین رهگذر با ترانه های محلی آشنایی پیدا کرد. 

    از سال 1352 به نوشتن روی آورد و سرودن شعر را تجربه کرد. 

    فوق دیپلمش را در سال 1362 در رشته هنر گرفت و بلافاصله به کار تدریس هنر در روستاهای تنکابن مشغول شد. 

    سلمان با شعر متعهد پیوندی ناگسستنی داشت و از همین روست که صمیمیت و خلوص و بی پیرایگی در اشعارش موج می زند و شعر او را از شعر دیگر معاصران متمایز می سازد. 

    از سلمان هراتی سه مجموعه با نامهای "از این ستاره تا آن ستاره" ، "از آسمان سبز" و "دری به خانه خورشید" به چاپ رسیده است. 

    زنده یاد سلمان هراتی یقیناً یکی از مصادیق شعر انقلاب است. 

    از او اگر چه بر پیشانی زمانه جز سه دفتر شعر باقی نیست اما همین سه دفتر کافی است تا بتوان در همه قالب های شعری نمونه های کاملی از شعر انقلاب را یافت. 

    سلمان هراتی در آبانماه 1365 هـ.ش در راه رفتن به مدرسه، بر اثر تصادف جان باخت.

    تو مثل ستاره 

    تو مثل ستاره 
    پر از تازگی بودی و نور 
    و در دستت انگشتری بود از عشق 
    و پاکیزه مثل درختی 
    که از جنگل ابر برگشته باشد 


    *** 

    سرآغاز تو 
    مثل یک غنچه سرشار پاکی 
    زمین روشنی تو را حدس می زد 
    تو بودی ،هوا روشنی پخش می کرد
     

    *** 

    و من 
    هر گلی را که می دیدم از 
    دستهای تو آغاز می شد 
    و آبی که از بیشه ای دور می آمد آرام 
    بوی تو را داشت 


    *** 

    من از ابتدای تو فهمیده بودم 
    که یک روز خورشید را خواهی آورد 
    دریغا تو رفتی! 
    هراسی ندارم 
    مهم نیست ای دوست 
    خدا دستهای تو را 
    منتشر کرد...

    salmanharati.jpg 

    زندگی نامه ی محمدرضا شفیعی کدکنی

    زندگی نامه ی محمدرضا شفیعی کدکنی
    دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در سال ۱۳۱۸ در کدکن از روستاهای قدیمی بین نیشابور و تربت حیدریه به دنیا آمد.

    او تحصیلات ابتدایی و دوره متوسطه را در مشهد گذراند و از آن پس وارد دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد شد و به تحصیل پرداخت و لیسانس خود را در این رشته دریافت کرد.

    دکتر شفیعی، همزمان با تحصیلات متوسطه و دانشگاهی در حوزه علمیه مشهد به تحصیل علوم ادبی و عربی پرداخت و ادبیات عرب را  نزد اساتید معظم این حوزه فراگرفت.

    او در زمانی که در مشهد به تحصیل اشتغال داشت از اعضای موثر و فعال انجمنهای ادبی به شمار می رفت و از همان آغاز نوجوانی آثارش در مطبوعات خراسان با نام مستعار ش م سرشک به چاپ می رسید.

    در سالهای بعد از 1332 با همکاری تنی چند از جوانان شاعر و اهل ادب انجمن ادبی تشکیل دادند که بیشتر طرفداران شعر نو و ادبیات داستانی و ترجمه ادبیات فرنگی بودند که دکتر علی شریعتی نیز از جمله اعضای آن انجمن بودند.

    شفیعی پس از عزیمت به تهران در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران دوره فوق لیسانس خود را گذراند و سپس دوره دکترای زبان و ادبیات عرب را نیز پشت سر گذاشت.

    او مدتی در بنیاد فرهنگ ایران و کتابخانه مجلس سنا به کار اشتغال ورزید و سپس به عنوان استاد دانشکده ادبیات تهران در رشته سبک شناسی و نقد ادبی به کار مشغول شد.

    دکتر شفیعی همچنین مدتی را بنا به دعوت دانشگاههای آکسفورد انگلستان و پرینستون آمریکا  و ژاپن به عنوان استاد به تدریس و تحقیق اشتغال داشت.

    دکتر شفیعی از استادان بارز و متبحر ادبیات معاصر ایران و از محققین بزرگ به شمار می‌رود که در نقد شعر و ادب فارسی صاحب نظر است و در شعر و شاعری نیز مقام والایی دارد و صاحب سبک و شیوه خاصی است که او را به عنوان شاعری پیشرو می‌شناسند.

    از ویژگی‌های شخصیتی دکتر شفیعی این است که وی در محافل ادبی به ندرت ظاهر می‌شود و بیشتر در انزوای اهل ادب به سر می‌برد.

    وی در ‌جوانی ‌به ‌شعر و شاعری ‌پرداخت و ‌نام مستعار ‌(م‌. سرشک‌) را برگزید و طی ‌آشنایی ‌با ‌نیما یوشیج سبک‌ شعر نو را انتخاب ‌کرد.

    م. سرشک شاعری را با غزل آغاز کرد و در سال ۱۳۴۴ با انتشار کتاب «زمزمه‌ها» و بعدها در مجموعه‌های دیگر توانایی خود را در سرودن غزل و قالب‌های دیگر به خوبی نشان داد.

    زمزمه‌ها در حال و هوای سبک هندی سروده شده و تعلق خاطر شاعر به شاعران خراسانی را می‌رساند. ‌دفتر شعر «در کوچه ‌باغ‌های ‌نیشابور» که در سال‌۱۳۵۰ منتشر شد، وی را به ‌اوج‌ شهرت ‌رساند.

    سروده‌ (هزاره ‌دوم‌ آهوی‌ کوهی) یکی ‌از ناب‌ترین ‌اشعار م‌. سرشک ‌است ‌که ‌در زمره‌ ماندگارترین ‌اشعار معاصر فارسی‌قلمداد شده ‌است‌.

    در اشعار دکتر شفیعی‌کد کنی‌چند ویژگی ‌به‌ چشم‌ می‌خورد: شاعر به‌ سنت‌های ‌ادبی‌ ایران ‌و اسلام‌ دلبستگی ‌دارد و این‌ رایحه ‌فرهیختگی ‌را در اشعار خود به ‌بهترین‌ نحو منعکس‌کرده‌ است.

    دیگر اینکه ‌طبیعت ‌و محیط طبیعی ‌استان‌ خراسان ‌را در اشعار خود آشکار کرده‌ و خواننده ‌را با آمیزه‌ای ‌از خاطرات ‌تاریخی ‌خود و طبیعت‌ عبوس‌ خراسان‌ آشنا می‌سازد. اشعار دکتر کدکنی ‌غالبا رنگ ‌اجتماعی ‌دارد و اوضاع‌ جامعه‌ ایران ‌در دهه‌های‌ چهل ‌و پنجاه ‌شمسی ‌در شعر او به ‌صورت‌تصاویر، رمزها و کنایه‌ها جلوه‌گراست.

    او در عرصه تالیف و تصحیح و ترجمه و نقد و تحقیق، بی هیچ تردیدی، چهره‌ای ممتاز در ادبیات ایران است.

    کتاب‌های «صور خیال در شعر فارسی»، «موسیقی شعر»، «اسرار التوحید» و ده‌ها کتاب و مقاله دیگر وی امروزه، در زمره آثار مرجع به شمار می‌روند.

    shafieekadkani.jpg

    زندگی نامه ی شهریار

    زندگی نامه ی شهریار

    استاد محمد تقی بهجت تبریزی متخلص به شهریار در سال ۱۲۸۵ خورشیدی در شهر تبریز متولد شد. دوران کودکی را به علت شیوع بیماری در شهر، در روستاهای قایش قورشاق، خشگناب و بستان آباد سپری کرد. پدرش «حاج میرآقا بهجت تبریزی» نام داشت که در تبریز وکیل بود. پس از پایان سیکل (راهنمایی) در تبریز، در سال ۱۳۰۰ برای ادامه تحصیل از تبریز عازم تهران شد و در مدرسه ی دارالفنون تا سال ۱۳۰۳ و پس از آن در رشته ی پزشکی ادامه تحصیل داد.

    حدود شش ماه پیش از گرفتن مدرک دکتری، به علت شکست عشقی و ناراحتی خیال و پیش آمدهای دیگر، ترک تحصیل کرد. پس از سفری چهارساله به خراسان، برای کار در اداره ثبت اسناد مشهد و نیشابور، شهریار به تهران بازگشت. او به سال ۱۳۱۵ در بانک کشاورزی استخدام و پس از مدتی به تبریز منتقل شد. دانشگاه تبریز شهریار را یکی از پاسداران شعر و ادب میهن خواند و عنوان دکتری افتخاری دانشکده ادبیات و علوم انسانی تبریز را نیز به وی اعطا کرد.

    در سال های ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۰ اثر مشهور خود "حیدربابایه سلام" را می سراید.

    وی در روزهای آخر عمر، به دلیل بیماری، در بیمارستان مهر تهران بستری شد و پس از فوت در ۲۷ شهریور ۱۳۶۷، بنا به وصیت خود در مقبرةالشعرای تبریز مدفون گشت. ۲۷ شهریور را «روز شعر و ادب فارسی» نام گذاری کرده اند. وجه تسمیه این نام گذاری سالروز درگذشت شهریار است.

     

     

    اشعار نخستین شهریار عمدتا به زبان فارسی سروده شده است. شهریار خود می گوید وقتی که اشعارم را برای مادرم می خواندم وی به طعنه می گفت: "پسرم شعرهای خودت را به زبان مادریت هم بنویس تا مادرت نیز اشعارت را متوجه شود!"

    این قبیل سفارشها از جانب مادر گرامیش و نیز اطرافیان همزبانش، باعث شد تا شهریار طبع خود را در زبان مادریش نیز بیازماید و یکی از بدیعترین منظومه های مردمی جهان سروده شود.

     

    سیری در آثار

    شهـرت شهـریار تـقـریـباً بی سابقه است، تمام کشورهای فارسی زبان و ترک زبان، بلکه هـر جا که ترجـمه یک قـطعـه او رفته باشد، هـنر او را می سـتایـند.

    وی اولین دفتر شعر خود را در سال ۱۳۱۰ با مقدمه ملک الشعرای بهار، سعید نفیسی و پژمان بختیاری منتشر کرد. بسیاری از اشعار او به فارسی و زبان ترکی آذربایجانی جزء آثار ماندگار این زبان هاست. منظومه حیدربابایه سلام که در سال های ۱۳۲۹ تا۱۳۳۰ سروده شده است، از مهم ترین آثار ادبی ترکی آذربایجانی شناخته می شود.

    "حـیـدر بابا" نـه تـنـهـا تا کوره ده های آذربایجان، بلکه به ترکـیه و قـفـقاز هـم رفـته و در ترکـیه و جـمهـوری آذربایجان چـنـدین بار چاپ شده است، بدون استـثـنا ممکن نیست ترک زبانی منظومه حـیـدربابا را بشنود و منـقـلب نـشود. شهریار در سرودن این منظومه از ادبیات ملی آذربایجان الهام گرفته است.

    منظومه حیدربابا تجلی شور و خروش جوشیده از عشق شهریار به مردم آذربایجان است ، این منظومه از جمله بهترین آثار ادبی در زبان ترکی آذری است، و در اکثر دانشگاههای جهان از جمله دانشگاه کلمبیا در ایالات متحده آمریکا مورد بحث رساله دکترا قرار گرفته است و برخی از موسیقیدانان همانند هاژاک آهنگساز معروف ارمنستان آهنگ جالبی بر آن ساخته است.

     در گالری مطلب میتوانید چند کتاب منتشر شده از وی را مشاهده نمایید.

    اشعار ولایی

    عمق تعلقات دینی و توجهات مذهبی خانواده و نیز شخص استاد شهریار به حدی است که عشق به ائمه اطهار علیه السلام در بسیاری از اشعارش عینا هویداست.

    اشعار شهریار در ستایش امام اول شیعیان جهان امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) سرآمد سلسله مداحان اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام است.

    علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا

    که به ما سوا فکندی همه سایه هما را

    دل اگرخداشناسی همه در رخ علی بین

    به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

    برو ای گدای مسکین در خانه علی زن

    که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را ...

     

    گفته شده که شهاب الدین مرعشی نجفی از فقهای شیعه درست در لحظه سرودن شعر «علی ای همای رحمت» توسط شهریار در خواب آن را شنیده است. پیش از شهریار شاعرانی سروده هایی درباره امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) با همانندی هایی در وزن، قافیه، ردیف، مضمون و فضای شعری و نزدیک به شعر شهریار داشته اند که از نظر سوژه، زبان و اندیشه با شعر شهریار قابل مقایسه نیستند و شباهتهای بین آنها به جهت «توارد» و استقبال ادبی است که شهریار مانند حافظ در افقی بالاتر از دستمایه های شعری پیش از خود هنرنمایی کرده است. در این راستا شعری شبیه به آن از حسن میرخانی (درگذشته ۱۳۶۹) متخلص به بنده با نام «سحاب رحمت» موجود است که با مطلع «علی ای سحاب رحمت همه مظهر خدایی/ همه خلق ماسوی را به خدای رهنمایی» و شعری نیز از مفتون همدانی معاصر شهریار با مطلع «علی ای همای وحدت تو چه مظهری خدا را/ که خدا نمود زینت به تو تخت انّما را» و شعر مشابه دیگری از میرزا آقا مصطفی افتخارالعلماء متخلص به صبا (دوره ناصری) نیم قرن پیش از شهریار در کتاب افتخارنامه حیدری با مطلع «علی ای سحاب رحمت تو چه آیت خدایی» در دست می باشد که هیچ کدام از جهت غنای ادبی و محتوایی با شعر شهریار قابل مقایسه نیستند و شباهت های ظاهری تنها به دلیل توارد ادبی بوده است.

    شهریار جانسوزترین اشعار خود را تقدیم حضرت سید الشهداء علیه السلام و حماسه ابدی او کرده است:

    شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین

    روی دل با کاروان کربلا دارد حسین

    از حریم کعبه جدش به اشکی شست دست

    مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین...

     

    ویژگی سخن

    شهریار روح بسیار حساسی دارد. او سنگ صبور غمهای نوع انسان است.اشعار شهریار تجلی دردهای بشری است.

    او همچنین مقوله عشق را در اشعار خویش نابتر از هر شعری عرضه داشته است.

    شهریار همانگونه که به سرزمین مادری و رسوم پدر خود عشق می ورزد اشعار بسیار نغزی در خصوص مقام مادر و پدر به زبانهای ترکی و فارسی سروده است:

    گویند من آن جنین که مادر

    از خون جگر بدو غذا داد

    تا زنده ام آورد به دنیا

    جان کند و به مرگ خود رضا داد

    هم با دم گرم خود دم مرگ

    صبرم به مصیبت و عزا داد

    من هر چه بکوشمش به احسان

    هرگز نتوانمش سزا داد

    جز فضل خدا که خواهد او را

    با جنت جاودان جزا داد

    شهریار در شعر بسیار لطیف «خان ننه» آنچنان از غم فراق مادربزرگ عزیزش می نالد که گویی مادربزرگش نه بلکه مادرش را از دست داده است! عـلاقـه به آب و خـاک وطن را شهـریار در غـزل عید خون و قصاید مهـمان شهـریور، آذربایـجان، شـیون شهـریور و بالاخره مثـنوی تخـت جـمشـید به زبان شعـر بـیان کرده است.

    شهریار شاعر سه زبانه است. او به همه زبانها و ملتها احترامی کامل دارد. در اشعار او بر خلاف برخی از شعرای قومگرا نه تنها هیچ توهینی به ملل غیر نمی شود بلکه او در جای اشعارش می کوشد تا با هر نحو ممکن سبب انس زبانهای مختلف را فراهم کند. اشعار او به سه زبان ترکی آذربایجانی، فارسی و عربی است .

     

    سبک شناسی آثار

    عشق های عارفانه شهریار را میتوان در خلال غزل های انتظار؛ جمع و تفریق؛ وحشی شکار؛ یوسف گمگشته؛ مسافر همدان؛ حراج عشق؛ ساز صباء؛ نای شبان و اشک مریم: دو مرغ بهشتی....... و خیلی آثار دیگر مشاهده کرد.

    محرومیت و ناکامی های شهریار در غزل های گوهر فروش: ناکامیها؛ جرس کاروان: ناله روح؛ مثنوی شعر؛ حکمت؛ زفاف شاعر و سرنوشت عشق بیان شده است. خیلی از خاطرات تلخ و شیرین او در هذیان دل؛ حیدربابا؛ مومیای و افسانه شب به نظر میرسد.

    در سراسر اشعار وی روحی حساس و شاعرانه موج می زند که بر بال تخیلی پوینده و آفریننده در پرواز است و شعر او در هر زمینه که باشد از این خصیصه بهره مند است و به تجدد و نوآوری گرایشی محسوس دارد. شعرهایی که برای نیما و به یاد او سروده و دگرگونیهایی که در برخی از اشعار خود در قالب و طرز تعبیر و زبان شعر به خرج داده، حتی تفاوت صور خیال و برداشت ها در قالب سنتی و بسیاری جلوه های دیگر حاکی از طبع آزمایی ها در این زمینه و تجربه های متعدد اوست.

    قسمت عمده ای از دیوان شهریار غزل است. سادگی و عمومی بودن زبان و تعبیر یکی از موجبات رواج و شهرت شعر شهریار است.

    شهریار با روح تاثیرپذیر و قریحه ی سرشار شاعرانه که دارد عواطف و تخیلات و اندیشه های خود را به زبان مردم به شعر بازگو کرده است. از این رو شعر او برای همگان مفهوم و مأنوس و نیز موثر ست.

    شهریار در زمینه های گوناگون به شیوه های متنوع شعر گفته است شعرهایی که در موضوعات وطنی و اجتماعی و تاریخی و مذهبی و وقایع عصری سروده، نیز کم نیست.

    تازگی مضمون، خیال، تعبیر، حتی در قالب شعر دیوان او را از بسیاری شاعران عصر متمایز کرده است. اغلب اشعار شهریار به مناسبت حال و مقال سروده شده و از این روست که شاعر همه جا در درآوردن لغات و تعبیرات روز و اصطلاحات معمول عامیانه امساک نمی کند و تنها وصف حال زمان است که شعر او را از اشعار گویندگان قدیم مجزا می کند.

    ماه من در پرده چون خورشید غماز غروب

    گشت پنهان و مرا چون دشت رنگ از رخ پرید

    چون شفق دریای چشمم موج خون میزد که شد

    آفتاب جا و دا نتابم ز چشمم ناپدید

    shahriar.jpg

    زندگی نامه ی محمد علی سپانلو

    زندگی نامه ی محمد علی سپانلو

    محمد علی سپانلو در سال 1319 در تهران دیده به جهان گشود. وی فارغ التحصیل دانشکده حقوق دانگاه تهران است.

    سپانلو از جمله شاعران معاصر است که به زبانی مستقل و مشخص در شعر دست یافته است . عصیانهای روحی شاعر ، خصیص زبان ویژه و مستقل اوست .

    سپانلو در اشعارش بیش از حد به کلمات دشوار عربی و سیر در زوایای مبهم و مصراعهای طولانی و پیچیده می پردازد و تا دردهای انسان و جامعه و تمدن صنعتی امروز را بازگوید .وی در این را از نظر زبانی ، ابتدا تحت تاثیر سیطره زبان رویایی  و اتشی بود ، اما کم کم زبان مشخص و مستقل خود را یافت و به زوایایی تازه و شکلهایی نو در شعر معاصر دست پیدا کرد . اشعار سپانلو در قالب نو و سپید است .

    سپانلو در سرایش منظومه توانایی قابل بحثی دارد ترکیب واژه های عربی و فارسی در کنار هم قرار دادن واژه های امروزی و روزگار گذشته و اینکه همه چیز را باید از دیدگاه تاریخی دید. از مشخصه های شعر سپانلو است .

    شعر سپانلو عمدتا شعر فرم و پرداختن به جلوه های صوری کلام است . و او در این راه در زمینه های گوناگون دست به تجربه زده است . از ویژگیهای دیگر شعر سپانلو تلفیق فضاهای زندگی قدیمی با زندگی امروزی است که در نهایت شاعر میخواهد با این کار تصاویری از تمدن و دنیای صنعت به دست دهد. اما گاه این تصاویر دور از ذهن و اغلب تجربه نشده به نظر میرسد و احساس ساختگی بودن تصاویر و پیچیدگی مصنوع و سردرگمی را در خواننده ایاد میکند . او با کار گرفتن کلمات پرطمطراق و برخی اصطلاحات تاریخی و افسانه ای و محلی همواره به دنبال فضاهای خاصی در شعر میگردد

    سپانلو در ساختن ترکیبات و تعبیرهای نو و بدیع ، زبانی توانا دارد که نشانگر آشنایی عمیق او با شعر کلاسیک فارسی است . محمد علی سپانلو با زبانی مستقل و مشخص ، و ترکیبی از تاریخ ، افسانه و سیاست  ، نوعی شعر اجتماعی خاص را با بیان کردن دردهای انسان امروزی محصور در دنیای تکنولوژی آفریده است .

    بسیاری از آثار او به زبان‌های انگلیسی، آلمانی، فرانسه، هلندی، عربی، و سوئدی ترجمه شده است.

    سپانلو از معدود شاعران و نویسندگانِ ایرانی است که در دنیایِ ادبیات غرب نیز شناخته شده است و توانسته است نشان شوالیهٔ نخلِ آکادمیِ فرانسه (بزرگ‌ترین نشانِ فرهنگی کشور فرانسه) و جایزهٔ ماکس ژاکوب (بزرگ‌ترین جایزهٔ شعر فرانسه) را دریافت کند.

    سپانلو جدا از سرودن، در عرصه‌های دیگر چون قصه، پژوهش و بررسی و ترجمه نیز صاحب چندین اثر است.

     

    آثار :

    مجموعه اشعار

    1. آه ... بیابان  - ۱۳۴۲
    2. خاک  -۱۳۴۴
    3. رگبارها -۱۳۴۶
    4. پیاده‌روها  -۱۳۴۷
    5. سندباد غایب  -۱۳۵۲
    6. هجوم -۱۳۵۶ 
    7. نبض وطنم را می گیرم  -۱۳۵۷
    8. خانم زمان  -۱۳۶۶
    9. ساعت امید  -۱۳۶۸
    10. خیابان ها , بیابان ها  -۱۳۷۱
    11. فیروزه در غبار  -۱۳۷۷
    12. پاییز در بزرگراه  -۱۳۷۹
    13. ژالیزیانا  -۱۳۸۱

    سایر تالیفات

    1. مردان(مجموعه ۵ قصه)  -۱۳۴۹
    2. بازآفرینی واقعیت : مجموعه ۲۷ قصه از ۲۷ نویسنده معاصر ایران  -۱۳۴۹
    3. نویسندگانِ پیشروِ ایران (تاریخچه رمان، قصه کوتاه ، نمایشنامه و نقد ادبی در ایران معاصر)  -۱۳۶۲
    4. چهار شاعرِ آزادی : جستجوی در سرگذشت و آثار عارف , عشقی, بهار , فرخی یزدی (چاپ ۱۹۹۴ (میلادی) , استکهلم)  -۱۳۷۷
    5. تعلق و تماشا
    6. هزار و یک شعر (آنتولوژی شعر نو فارسی در قرن بیستم)، انتشارات کاروان
    7. قصهٔ قدیم - ۱۱۱ قصه از سرچشمه های ایران و اسلام انتشارات کاروان
    8. شعر رقصان شمس،انتشارات کاروان

    ترجمه

    1. آن‌ها به اسب‌ها شلیک می‌کنند. نوشتهٔ هوراس مک‌کوی.
    2. مقلدها -  نوشته گراهام گرین
    3. شهربندان -   نوشته آلبر کامو
    4. عادلها -   نوشته آلبر کامو
    5. کودکی یک رییس" نوشته سارتر
    6. دهلیز و پلکان -  اشعار یانیس ریتسوس
    7. گیوم آپولینر در آیینه آثارش -   اشعار و زندگینامه گیوم آپولینر

    mohammadalisepanloo.jpg

    زندگی نامه ی مهدی سهیلی

    زندگی نامه ی مهدی سهیلی

    مهدی سهیلی شاعر و نویسنده ایرانی درهفتم تیر ماه سال ۱۳۰۳ در تهران متولد شد. نام خانوادگی خود را از حاجی علی اکبری سمنانی به سهیلی در سال ۱۳۲۲ تغییر داد. در ۱۹۵۷ چند اثر از وی را در مسکو به چاپ رساندند. او سال‌ها در رادیو ایران برنامه اجرا کرد. سهیلی در زمینه نمایش‌نامه‌نویسی نیز فعالیت داشته است. وی در ۱۸ مرداد ۱۳۶۶ در سن ۶۳ سالگی در گذشت . پس از پایان تحصیلات ابتدایی به فراگرفتن علوم قدیمیه و صرف و نحو عربی و منطق و معانی نزد استادان فن پرداخت و دوره متوسطه را در دبیرستان نظام آباد به پایان آورد. سپس وارد خدمات مطبوعاتی و روزنامه‌نگاری شد.«اشک مهتاب» اولین مجموعه شعر اوست که در فروردین ۱۳۴۷ به چاپ رسید. آتش خشم وی زود زبانه می‌کشید و زود هم سرد می‌گشت. در برابر ناملایمات صبور و همچنان شکرگذار بود. یکی از خصوصیات بارز او صراحت در گفتار بود. وی معتقد است:«حق گفتن و دشمن تراشیدن بسی بهتر است از ناحق شنیدن و دوست یافتن». وی معتقد به خضوعِ بدون قید و شرط را نمی‌پذیرفت. او می‌گوید: مرا بسیار دوست صمیمی و دشمن قدیمی است. که دوستان در پی تهییج من‌اند و دشمنان در پی ترویج من‌اند. که خداوند بر عمر یکایکشان بیفزاید.

    آثار مهدی سهیلی: بیا با هم بگرییم، بوی بهار می‌دهد، طلوع محمد، پرواز در آسمان شعر، مشاعره، شعر و زندگی، یک آسمان ستاره،گنج غزل، چشمان تو و آیینهٔ اشک، هزار خوشهٔ عقیق، کاروانی از شعر، باغ‌های نور، لحظه‌ها و صحنه‌ها، گنجوارهٔ سهیلی، اولین غم و آخرین نگاه، نگاهی در سکوت، ضرب‌المثل‌های معروف ایران، مرا صدا کن، سرود قرن و عقاب، چه کنم دلم از سنگ نیست و…

     مهدی سهیلی … در تاریخ هفتم تیرماه سال ۱۳۰۳ در خیابان مولوی تهران در خانواده‌‌ای مذهبی به دنیا آمد، پدرش غلامرضا از نوادگان حاج اکبر سمنانی از شاعران بزرگ معاصر و نیای مادرش «اصفهانی» بود. مادر مهدی سهیلی به نوباوگان قرآن درس می‌داد. مهدی سهیلی در کودکی به مکتب رفت: پس از پایان تحصیلات ابتدایی به فراگرفتن علوم قدیمیه و صرف و نحو عربی و منطق و معانی نزد استادان فن پرداخت و دوره متوسطه را در دبیرستان نظام آباد به پایان آورد. سپس وارد خدمات مطبوعاتی و روزنامه‌نگاری شد. مهدی سهیلی نام خانوادگی خود را از حاجی علی اکبری سمنانی به سهیلی در سال ۱۳۲۲ تغییر داد. مهدی سهیلی مدت دو سال برای امرار معاش خانواده به عنوان حسابدار در حجره یکی از تجار بازار حسابداری کرد. مهدی سهیلی فعالیت مطبوعاتی خود را از سال ۱۳۲۳ آغاز کرد و آثار زیادی را در نظم و نثر در بسیاری از نشریات از جمله: توفیق، اطلاعات، اطلاعات هفتگی، مجله سپید و سیاه، روشنفکر، تهران مصور و زن روز به چاپ رساند. سهیلی به زبان عربی تسلط داشت و با زبان انگلیسی نیز آشنا بود. مهدی سهیلی از حدود سال ۱۳۲۵ صبح‌ها در رادیو، قرآن می‌خواند و پس از آن در سال ۱۳۳۵ به دعوت مدیر کل وقت اداره کل انتشارات و تبلیغات برای همکاری به رادیو دعوت شد. برنامه «گفتنی‌ها » اولین برنامه‌ای بود که نوشتن آن را به عهده گرفت، بعدها پس از طرح و تنظیم برنامه «شما و رادیو» برای این برنامه مطلب می‌‌نوشت. مهمترین برنامه‌‌ای که مهدی سهیلی در آن شرکت داشت برنامه «مشاعره» بود که سال‌ها از رادیو پخش می‌ش. این برنامه بنا به پیشنهاد مهدی سهیلی طراحی و راه اندازی شد زیرا او معتقد بود مشاعره می‌‌تواند نگهدارنده فرهنگ قومی و ملی ما باشد. چون اگر قبول داشته باشیم که حافظ، مولوی، نظامی، عطار، فردوسی و سعدی از افتخارات ایران و از حماسه‌های جاویدان ایران و ایران زمین هستند پس باید این را هم قبول داشته باشیم که هرگونه فرصتی برای تکرار و ارایه آثار، خود به خود کمکی است در جهت بزرگداشت آن افتخارات و حماسه‌ها. مهدی سهیلی پس از انتقال آقای اسماعیل نواب صفا (شاعر و ترانه‌سرا) به رشت، سرپرست برنامه‌ی کاروان شعر و موسیقی شد و مدت ده سال از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۵۱ تهیه و تنظیم این برنامه را به عهده داشت.

    مهدی سهیلی در سال ۱۳۴۷ با انتشار کتاب «اشک مهتاب» برگ زرینی را به دفتر افتخارات خود افزود؛ استقبال عجیب مردم از این مجموعه شعر در تاریخ کتاب جداً بی‌سابقه بود و هیچ ناشری به خاطر ندارد که دو هزار نسخه از مجموعه شعری به مدت دو ماه آنچنان نایاب شود که شیفتگان فراوانش با کوشش بسیار از به دست آوردنش بی‌نصیب بمانند. با استقبال اعجاب‌انگیز مردم از اشک مهتاب بر همگان مسلم شد که آثار مهدی سهیلی در میان مردم شعر دوست و سخن‌شناس ایران پایگاهی بس عظیم و ارجمند دارد. مهدی سهیلی گرایشات مذهبی داشت و شاهد آن برنامه مذهبی، عرفانی «دریچه‌ای به جهان روشنایی» بود که به پیشنهاد و طراحی او تصویب شد و در ماه مبارک رمضان سال ۱۳۵۵ از رادیو پخش شد. سهیلی سی‌سال در رادیو ایران به نمایشنامه ‌نویسی، اجرای کارشناسانه‌ی برنامه‌‌های ادبی چون شعر و زندگی و بزم شاعران اشتغال داشت. چند اثر مهدی سهیلی در سال ۱۹۵۷ میلادی در شوروی (مسکو) ترجمه و منتشر شد. مهدی سهیلی علاوه بر اشعار جدی و رسمی خود، سروده‌‌های فکاهی و طنزی دارد که نشان از شوخ طبعی اوست. باید گفت که مهدی سهیلی دارای پنج فرزند به نام‌های سروش، سهیلا، سها، سامان، سهیل است. از خصوصیات اخلاقی مهدی سهیلی این بود که آتش خشم وی زود زبانه می‌کشید و زود هم سرد می‌گشت. در برابر ناملایمات صبور و همچنان شکرگذار بود. یکی از خصوصیات بارز او صراحت در گفتار بود. سهیلی معتقد بود: «حق گفتن و دشمن تراشیدن بسی بهتر است از ناحق شنیدن و دوست یافتن». مهدی سهیلی انسان معتقد به خضوعِ بدون قید و شرط را نمی‌پذیرفت. سهیلی می‌گفت: مرا بسیار دوست صمیمی و دشمن قدیمی است. که دوستان در پی تهییج من‌اند و دشمنان در پی ترویج من‌اند. که خداوند بر عمر یکایکشان بیفزاید. مهدی سهیلی سرانجام در ۱۶ مرداد سال ۱۳۶۶ در سن ۶۳ سالگی غروب زندگانی‌اش فرارسید.

    mahdisoheili.jpg

    زندگی نامه ی حسین پناهی

    زندگی نامه ی حسین پناهی

    حسین پناهی دژکوه در ۶ شهریور ۱۳۳۵ (یا به روایتی ۱۳۳۹) در روستای دژکوه از توابع شهر سوق (شهرستان کهگیلویه) در استان کهکیلویه و بویراحمد متولد شد. پس از اتمام تحصیل در بهبهان به توصیه و خواست پدر برای تحصیل به مدرسه ی آیت الله گلپایگانی رفته بود.

     و بعد از پایان تحصیلات برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگی اش بازگشت. چند ماهی در کسوت روحانیت به مردم خدمت می کرد. تا اینکه زنی برای پرسش مساله ای که برایش پیش آمده بود پیش حسین می رود.از حسین می پرسد که فضله ی موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت و تلاش ام بود افتاده است، آیا روغن نجس است؟ حسین با وجود اینکه می دانست روغن نجس است، ولی اینرا هم می دانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی، خرج سه چهار ماه خانواده اش را باید تامین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آنرا در بیاورد و بریزد دور،روغن دیگر مشکلی ندارد.بعد از این اتفاق بود که حسین علی رغم فشارهای اطرافیان، نتوانست تحمل کند که در کسوت روحانیت باقی بماند. این اقدام حسین به طرد وی از خانواده نیز منجر شد. حسین به تهران آمد و در مدرسه ی هنری آناهیتا چهار سال درس خواند و دوره بازیگری و نمایشنامه نویسی را گذراند.
    پناهی بازیگری را نخست از مجموعه تلویزیونی محله بهداشت آغاز کرد. سپس چند نمایش تلویزیونی با استفاده از نمایشنامه های خودش ساخت که مدت ها در محاق ماند.
    با پخش نمایش دو مرغابی درمه از تلویزیون که علاوه بر نوشتن و کارگردانی خودش نیز در آن بازی می کرد، خوش درخشید و با پخش نمایش های تلویزیونی دیگرش، طرف توجه مخاطبان خاص قرار گرفت.
    نمایش های دو مرغابی درمه و یک گل و بهار که پناهی آنها را نوشته و کارگردانی کرده بود، بنا به درخواست مردم به دفعات از تلویزیون پخش شد. در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد او یکی از پرکارترین و خلاق ترین نویسندگان و کارگردانان تلویزیون بود.
    به دلیل فیزیک کودکانه و شکننده، نحوه خاص سخن گفتن، سادگی و خلوصی که از رفتارش می بارید و طنز تلخش بازیگر نقش های خاصی بود. اما حسین پناهی بیشتر شاعربود. و این شاعرانگی در ذره ذره جانش نفوذ داشت. نخستین مجموعه شعر او با نام من و نازی در ۱۳۷۶ منتشرشد،این مجموعه ی شعر تا کنون بیش از شانزده بار تجدید چاپ شد و به شش زبان زنده ی دنیا ترجمه شده است.
    وی در ۱۴ مرداد ۱۳۸۳ و در سن ۴۹ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت

    کتابهای وی :

    من و نازی
    ستاره
    چیزی شبیه زندگی
    دو مرغابی درمه
    گلدان و آفتاب
    پیامبر بی کتاب
    دل شیر

    همشهری آنلاین
    ویرایش وتلخیص:آکاایران


     

     و بعد از پایان تحصیلات برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگی اش بازگشت. چند ماهی در کسوت روحانیت به مردم خدمت می کرد. تا اینکه زنی برای پرسش مساله ای که برایش پیش آمده بود پیش حسین می رود.از حسین می پرسد که فضله ی موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت و تلاش ام بود افتاده است، آیا روغن نجس است؟ حسین با وجود اینکه می دانست روغن نجس است، ولی اینرا هم می دانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی، خرج سه چهار ماه خانواده اش را باید تامین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آنرا در بیاورد و بریزد دور،روغن دیگر مشکلی ندارد.بعد از این اتفاق بود که حسین علی رغم فشارهای اطرافیان، نتوانست تحمل کند که در کسوت روحانیت باقی بماند. این اقدام حسین به طرد وی از خانواده نیز منجر شد. حسین به تهران آمد و در مدرسه ی هنری آناهیتا چهار سال درس خواند و دوره بازیگری و نمایشنامه نویسی را گذراند.
    پناهی بازیگری را نخست از مجموعه تلویزیونی محله بهداشت آغاز کرد. سپس چند نمایش تلویزیونی با استفاده از نمایشنامه های خودش ساخت که مدت ها در محاق ماند.
    با پخش نمایش دو مرغابی درمه از تلویزیون که علاوه بر نوشتن و کارگردانی خودش نیز در آن بازی می کرد، خوش درخشید و با پخش نمایش های تلویزیونی دیگرش، طرف توجه مخاطبان خاص قرار گرفت.
    نمایش های دو مرغابی درمه و یک گل و بهار که پناهی آنها را نوشته و کارگردانی کرده بود، بنا به درخواست مردم به دفعات از تلویزیون پخش شد. در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد او یکی از پرکارترین و خلاق ترین نویسندگان و کارگردانان تلویزیون بود.
    به دلیل فیزیک کودکانه و شکننده، نحوه خاص سخن گفتن، سادگی و خلوصی که از رفتارش می بارید و طنز تلخش بازیگر نقش های خاصی بود. اما حسین پناهی بیشتر شاعربود. و این شاعرانگی در ذره ذره جانش نفوذ داشت. نخستین مجموعه شعر او با نام من و نازی در ۱۳۷۶ منتشرشد،این مجموعه ی شعر تا کنون بیش از شانزده بار تجدید چاپ شد و به شش زبان زنده ی دنیا ترجمه شده است.
    وی در ۱۴ مرداد ۱۳۸۳ و در سن ۴۹ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت

    کتابهای وی :

    من و نازی
    ستاره
    چیزی شبیه زندگی
    دو مرغابی درمه
    گلدان و آفتاب
    پیامبر بی کتاب
    دل شیر

    hoseinpanahi.jpg

    زندگی نامه ی حمید مصدق

    زندگی نامه ی حمید مصدق

    حمید مصدق فرزند حاج عبدالحسین مصدق در بهمن ماه سال 1318 در شهرضا از توابع اصفهان به دنیا آمد . بعد ها به همراه خانواده اش به اصفهان نقل مکان کردند او در دوران تحصیلات ابتدایی و متوسط را در اصفهان گذرانده . اقای محمد حقوقی که از دوستان کهن مصدق هستند می گویند : «‌اصفهان به هر حال مرکزیت استان را داشت و یک خانواده اگر متوسط یا بالا بود در ده که نمی مانند به شهر مرکزی می آمدند. پدرش اگر اشتباه نکنم کسبی داشته در حد تجارت .وضع مالیشان خوب بود و هیچ و قت نگرانی مالی به آن معنا نداشتند فقط یک گرفتاری داشتند و این بود که مصدق یک برادر داشت که تقریباً یک سال با هم تفاوت سنی داشتند. و این برادر یک نقص عضوی داشت و از این رو روی مصدق خیلی اثر گذاشت ،‌اگر چه هیچ وقت راجع به این قضیه صحبت نکرد. 

    برادرش کر و لال بود … البته گاهی هم به خانه اش می آمد . اینها {در بچگی} هر دو تاشان مرض آبله می گیرند . او گرفتار می شود و روی قوای ذهنی اش اثر می گذارد و مصدق این وسط سالم می ماند همیشه می گفت: « اگر من جای او بودم چه می شد؟»
    خانواده ی پدر مصدق در اصفهان نیز زندگی مرفهی داشتند باز هم جناب اقای حقوقی سخنشان را در این مورد ادامه می دهد:

    اینها در اصفهان یک خانه ی قدیمی داشتند که خیلی قشنگ بود، از این خانه هایی که پاگرد دارد با شیشه های رنگی قدیمی و …

    دوران نوجوانی مصدق

    جناب استاد رضا خشکفابی – پدر خانم مصدق- نیز با اشاره به این امر درباره رفتار و اخلاق و مهمان نوازی خانوادگی پدر حمید مصدق گفته اند که یک وقت ، زمانی که حمید مصدق با خانواده به اصفهان می رفت ما را هم دعوت کرده بودند و بنا بر این به اتفاق ، « ما هم با ایشان به اصفهان به خانه ایشان رفتیم . خانه بزرگی بود رفتیم و دیدیم پدرشان تماماً دور تا دور آن حیاط را و برق های تمام اتاقشان را روشن کردند. من آمدم خاموش کنم ، ایشان آمدند و گفتند نه عزیزم ،‌مهمان داریم ،‌اجازه بدهید همه جا روشن باشد ما هیچ وقت چراغ اضافه روشن نمی کنیم ،‌اما وقتی مهمان عزیزی بیاید همه جا را روشن میکنیم .

    حمید مصدق در چنین خانواده ای ، جوانی پر شور و فعال و عاطفی بار می آید . آقای محمد حقوقی در باره فعالیت های دوران دبیرستانی او می گوید:

    « من در سال 31 به دبیرستان رفتم و مصدق هم از سال 34 به همان دبیرستان آمد و در هر حال من تا 36 فارغ التحصیل شدم و عقب افتادم و مصدق هم در سال 38 فارغ التحصیل شد . در آن دبیرستان ما چند تا چهره ی شاخص داشتیم که الان همه از مشاهیرند . بهرام صادقی بود ، منوچهر بدیعی بود ،‌هوشنگ گلشیری بود .این مدرسه انجمن های مختلفی داشت ، انجمن کتاب داشت ، انجمن نمایش و انجمن ادبی ،‌و ریس انجمن ادبی من بودم . رییس کتابخانه هم همین مصدق بود و ما هفت تا هشت تا با هم ارتباط نزدیک داشتیم منتها ما همه از مصدق جلو تر بودیم.


    یکی دیگر از دوستان قدیمی مصدق ،‌آقای دکتر صنعتی درباره دوران تحصیل و آشنایی شان می گوید :

    «تاریخ دقیق این آشنا شدن با کشی دو قسمت است یک قسمت از آنجایی است که آدم با یک نفر آشنا می شود و یک قسمت دیگر جایی است که آدم با او رفیق می شود . حالا در مورد شاعران و نویسندگان و فرادی از این قبیل ، یک جای آشنایی همانجا است که آدم با کار ها یشان آشنا می شود. به هر حال مصدق و حقوقی و گلشیری و بسیاری از این نویسندگان معاصر ما اهل اصفهان هستند. بنده هم اهل اصفهان هستم ، این خودش می تواند یکی از دلایلی باشد که با هم آشنا شدیم . تعدادی از ما در یک مدرسه بودیم تعدادی به مدرسه «ادب» می رفتند بیشترینشان به دبیرستان سعدی می رفتند. فکر می کنم مصدق به دبیرستان «ادب » می رفت . وقتی که من در سیکل دوم دبیرستان بودم آقای حقوقی دبیر ادبیات من بود من یک نسل عقبتر از آنها هستم و حمید هم که آن انجمن «صائب» را درست کرده بود از آنجا با هم آشنایی داشتیم بخصوص که در آن زمان این تفاوت های سنی خیلی بیشتر خودش را نشان می داد»

    پس از پایان دوره ی دبیرستان ، مصدق در سال 38 در رشته بازرگانی در تهران پذیرفته شد و پس از آن نیز در رشته حقوق ادامه تحصیل داد.

    وقتی از اصفهان برای تحصیل به تهران آمده بود « یک خانه دانشجوی در امیر آباد جنوبی داشت و آنجا زندگی می کرد.

    ویژگی های اخلاقی

    یکی از خصلت های بسیار بارز مصدق ،‌دوست بازی او بود و همواره چه به صورت انجمن و چه به صورت های دیگر تلاش می کرد که دوستان را دور هم جمع کند و با هم نشست داشته باشند در واقع او یک روحیه ی کاملاً اجتماعی داشت و همواره از انزوا می گریخت. آقای حقوقی در این زمینه می گوید :

    « ما همدیگر را گاهی می دیدیم بیشتر او به خانه ما می آمد . منتها مصدق خیلی زودتر از ما خودش را وارد اجتماع کرد»

    آقای دکتر صنعتی نیز درباره آشنایی بیشترشان در یک فعالیت هنری چنین می گوید «وقتی من آمدم تهران ایشان رشته حقوق می خواند و من رشته پزشکی بودم . آشنایی اصلی ما یک کار تلویزیونی شروع شد . دوستی مشترک ،‌تعدادی از ما ها را در هم جمع کرد که یک کار تلویزیونی مشترک انجام دهیم. در آن جلسه غیر از حمید،‌منوچهر محجوبی هم بود ،‌محمد علی کشاورز هم بود ،‌از آنجا بود که اشنایی من با حمید مصدق شروع شد . فکر می کنم حدود سالهای 44 و 45 بود.

    این امر که وی با دیگران به راحتی ارتباط بر قرار می کرد و خصلت اجتماعی داشت به طور طبیعی در شغل وکالت وی نیز تاثیر می گذاشت و می توانست او را به صورت یک وکیل موفق نشان دهد به همین دلیل وی وکالت بسیاری از نویسندگان و شاعران را در امور گوناگون به عهده داشت .

    تحصیل ، شغل و سبک شعری مصدق

    می دانیم که شعر مصدق ،‌علاوه بر جنبه عاشقانه ، جهت گیری سیاسی نیز دارد ، هر چند که گویا به طور مستقیم هرگز فعالیت سیاسی آشکاری نداشته است . البته اگر کار سیاسی را پیوستن به یک حزب بدانیم چنین چیزی در زندگی مصدق نبوده است . اما کار سیاسی می تواند شکل های دیگر نیز داشته باشد .

    شغل تدریس و وکالت مصدق در واقع پس از سال 1350 آغاز می شود . وی پس از اخذ درجه لیسانس ، در سال 1350 نیز از دانشگاه تهران به درجه فوق لیسانس حقوقی نائل می گردد. و از این پس با سمت استاد یاری در مدرسه عالی مدیریت کرمان به تدریس می پردازد و به گفته استاد رضا خشکنابی – پدر خانم مصدق- وی تحصیل خود را در دوره ی دکتری ادامه داد اما آن را نا تمام رها کرد ، گویا فقط رساله خود را ارائه نکرده بود .

    حمید مصدق از سال 1353 به بعد با عنوان وکیل دادگستری در تهران مشغول به کار شد و از طرف دیگر در مدارس عالی تهران به تدریس اشتغال ورزید از آن پس بود که به عضویت هیئت علمی دانشگاه علامه طبا طبایی در آمد و در دانشکده حقوق آن دانشگاه به تدریس پرداخت و تا پایان عمر در این سمت بود .


    وی یک سال پس از اخذ درجه فوق لیسانس یعنی در سال 1351 با خانم باله خشکنابی ازدواج کرد . خانم لاله خشکنابی ، فرزند استاد رضا خشکنابی و برادر زاده استاد شهریار – شاعر معاصر هستند . حاصل این ازدواج دو فرزند به نامهای «غزل» و «ترانه» است .

    که مصدق در شعری به نام «حاصل عمر» آنان را ستایش می کند . خانم سیمین بهبهانی در باره همسر مصدق می نویسد :

    «لاله مثل برگ گل لطیف است و دوست داشتنی ، اما کاردان و عاقل ، خانه اش از نظافت برق می زند و دو دسته ی گلش ، دو نور چشمش ، را به خوبی تربیت کرده است . می گویند در زندگی هر مرد موفقی یک زن خوب وجود دارد و لاله این گفته را ثابت می کند .

    حمید مصدق با روحیاتی که داشت ، همواره به عشق اهمیت می داد و این نکته در اشعارش نیز به خوبی بازتاب دارد . آقای دکتر صنعتی به این جنبه در روحیات حمید مصدق توجه کرده و می گویند:

    « حمید دوست داشت که از این لحظات زندگی‌اش لذت ببرد به جای اینکه برای مرگ خودش گریه کند و سوگوار باشد ، و چیزی کمکش می کرد این کار را بکند وجود عشق بود – خیلی از شعرا اینگونه بودند- حتی اگر فرض باشد … حمید عاشق بود . این عشق به زندگی او بود ،‌به فرد خاصی بود . به شعر بود ، به هر حال اینها کمک می کرد بتواند هراس از مرگ را لاپوشانی کند »

    بدین گونه آقای دکتر صنعتی در تحلیل روانشناسانه خود ، این عشق را نیز با نوعی هراس از مرگ پیوند می دهد . از اینروست که مصدق ناخود آگاه چنانکه آقای حقوقی می گوید همواره عاشق بود. آقای حقوقی می فرماید:

    آدم بسیار عاشق پیشه ای بود … ظاهراً در یک اردوی رامسر بود .که خانمش را دید . وقتی او را دید با او آشنا شد . شناخت که او دختر برادر شهریار است . این خانم نقاش هم بود . اینها با هم آشنا می شوند و بعداً‌ منجر به ازدواج می شود . بعد هم خانه ای در همین کوی نویسندگان خرید و با او زندگی کرد و زندگیش روز به روز سر و سامان پیدا کرد و خانمش هم کاری می کرد و او هم به هر حال کار وکالت را ادامه داد .

    خانم سیمین بهبهانی درباره مفهوم و ویژگی عشق در شعر مصدق می نویسد :

    «عشقی که اگر نه بر سر هر کوی و گذر ، دست کم در میان دانشجویان و جوانان همسن و سال حمید شناخته است و هنوز هم در هنگامه میانسالی او گهگاه نقل محافل است و پیگیری همین عشق بی فرجام شاید جاذبه شعر مصدق را حمیدی وار فزون کرده باشد . اما در عشق او خودخواهی جایی ندارد و معشوق نه تنها آماج تیر تهمت و دشنام نمی شود بلکه برای همیشه چون تندیسی مقدس در خلوت شعر او باقی می ماند .


    واقعیت همین است که این جنبه رمانتیک شعر او ،‌در کنار مفاهیم سیاسی ،‌شعر وی را در میان جوانان گسترش داده بوده است .

    به واقع شعر او بیشتر شعر معناست و به همین دلیل ساخت و فرم در شعر او نیرومند نمی شود و این البته جای بررسی و بحث دارد .

    به هر صورت از نظر جایگاه در طبقه بندی شاعران معاصر چنانچه گفته شد حمید مصدق شاخه اعتدال شعر نیما را که دنباله افسانه است اشغال می کند.

    به هر صورت ، حمید مصدق با تمام فراز و نشیب هایش همواره در میان جوانان پذیرفته شده بوده است .این طبیعی است که هر سنی نیز در انسان اقتضای گونه ای از شعر و هنر را دارد . این یک ذوق است و ذوق نیز تابع قاعده و قانونی نیست و باید و نباید را نمی شناسد ،‌چنانکه استاد زرین کوب می فرمودند که من ممکن است در این سن از مولوی خوشم بیاید اما کسی دیگر در سن و موقعیتی دیگر از شاعر دیگری خوشش بیاید ،‌حتی یک نفر هم در دوره های مختلف زندگی ممکن است شاعران گوناگونی را بپسندد.

    این که فعالیت های شغلی او را از تعمق در هنر و ادبیات ،‌مقداری باز داشته بود می تواند کاملاً درست باشد ، اما به هر حال مصدق همین است که هست با تمام فرود و فراز ها و دوره ها اما ادعای عظمت نیز نداشت .

    از نظر کارهای علمی و تحقیقاتی ،‌چنانچه پیشتر نیز گفته شد مدتی به همراه اخوان در حال بررسی و کاروری رباعیات عطار بوده است . می دانیم که رباعیات عطار «مختار نامه» نام دارد .

    مصدق با همکاری آقای صارمی ، غزلهایی از حافظ تهیه کرده بود که چاپ نشده است همچنین غزلهای سعدی را نیز با همکاری آقای اسماعیل صارمی به چاپ رسانده است و رباعیات مولانا را نیز در سال 1360 چاپ و منتشر کرده است .

    در نهایت سحرگاه هفتم آذر ماه سال 1377 بود که با سکته قلبی از این جهان رخت بر بست و آرام گرفت و در بهشت زهرا در قطعه هنرمندان و دانشمندان به خاک سپرده شد . روانش شاد . یادش جاوید.

    hamidmosaddegh.jpg

    زندگی نامه ی هوشنگ ابتهاج

    زندگی نامه ی هوشنگ ابتهاج

    امیر هوشنگ ابتهاج سمیعی گیلانی متخلص به (( ه. الف سایه )) در ششم اسفند ماه سال ۱۳۰۶ در رشت متولد شد. او اولین فرزند فاطمه رفعت و میرزا آقا خان ابتهاج و یکی از چهار فرزند و تنها پسر خانواده بود ... 

    پدرش آقاخان ابتهاج از مردان سرشناس رشت و مدتی رئیس بیمارستان پورسینای این شهر بود. 
    هوشنگ ابتهاج شروع تحصیل و ادامه‌ی تحصیلات ابتدایی و بخشی از تحصیلات دبیرستانی در مدارس عنصری ، قاآنی ، لقمان ، و شاهپور در شهر رشت و بعد برای کلاس پنجم متوسطه در دبیرستان تمدن تهران سپری کرد . در سال 1318 با موسیقی و سرودن شعر آشنا گردید . وی در جوانی دلباخته دختری ارمنی به نام گالیا شد که در رشت ساکن بود و این عشق دوران جوانی دست مایه اشعار عاشقانه‌ای شد که در آن ایام سرود. بعدها که ایران غرق خونریزی و جنگ و بحران شد، شعری با اشاره به همان روابط عاشقانه‌اش با گالیا سرود.
     
     
    در سال 1337 با خانم آلما مایکیال ازدواج کرد و  حاصل این ازدواج چهار فرزند به نامهای یلدا (1338)، کیوان (1339)،آسیا (1340)، و کاوه (1341) می باشد .
     
     

    ابتهاج مدتی به عنوان مدیر کل شرکت دولتی سیمان تهران به کار اشتغال داشت و از سال1350 تا 1356  سرپرست برنامه گل‌ها در رادیوی ایران، پس از کناره گیری داوود پیرنیا و پایه‌گذار برنامه موسیقایی گلچین هفته بود. تعدادی از غزل‌های او توسط خوانندگان ترانه اجرا شده ‌است. در سال 1374 به ایالات متحده آمریکا و شعرخوانی و سخنرانی درباره ی دیوان حافظ در شهرهای برکلی ، لوس آنجلس ، دالاس ، نیویورک ، فیلادلفیا، سان دیه گو، سیاتل سفر کرد. 
     

     

    ابتهاج در آغاز ، همچون شهریار ، چندی کوشید تا به راه نیما برود اما نگرش مدرن و اجتماعی شعر نیما، به ویژه پس از سرایش ققنوس، با طبع او که اساسا شاعری غزلسرا بود همخوانی نداشت. پس راه خود را که همان سرودن غزل بود دنبال کرد. برخی از دوستداران شعرش، او را در غزلسرایی بعد از حافظ بهترین غزلسرا می‌دانند.
    «سایه» در غزل از حیث زبان به حافظ بسیار نزدیک شده است. غزلهاى عاشقانه‏ى او همراه با مضامین اجتماعى نهفته در آن، غزل وى را به بهترین غزلهاى معاصر بدل ساخته است.سایه در سال ۱۳۲۵ مجموعهٔ «نخستین نغمه‌ها» را، که شامل اشعاری به شیوهٔ کهن است، منتشر کرد. در این دوره هنوز با نیما یوشیج آشنا نشده بود.
    «سراب» نخستین مجموعهٔ او به اسلوب جدید است، اما قالب همان چهارپاره‌است با مضمونی از نوع تغزل و بیان احساسات و عواطف فردی؛ عواطفی واقعی و طبیعی.
    مجموعهٔ «سیاه مشق»، با آنکه پس از «سراب» منتشر شد، شعرهای سالهای ۲۵ تا ۲۹ شاعر را دربرمی‌گیرد. در این مجموعه، سایه تعدادی از غزل‌های خود را چاپ کرد و توانایی خویش را در سرودن غزل نشان داد و شهریار پیش گفتاری در مورد غزل دربار آن می نویسد.
    سایه در مجموعه‌های بعدی، اشعار عاشقانه را رها کرد و با مردم همگام شد. مجموعهٔ «شبگیر» پاسخ‌گوی این اندیشهٔ تازهٔ اوست که در این رابطه اشعار اجتماعی با ارزشی پدید می‌آورد.. مجموعه شبگیر و زمین نشان می دهد.مجموعهٔ «چند برگ از یلدا» راه روشن و تازه‌ای در شعر معاصر گشود.
     

     

    سایه صرفنظر از توجهی که به سخن اساتید شعر فارسی دارد و آثار آنان را در نوع خود به حد کمال می داند. به کار سایر شعرای معاصر نیز معتقد است ولی این اعتقاد از آنجاست که می گوید هر پدیده ای که در مسیر کمال باشد جالب است و چون هیچ اثری کامل نیست و مطلق وجود ندارد ، آنچه در مسیر تکامل گام بردارد قابل توجه است . به عقیده ابتهاج شعر امروز ناگزیر باید مبین احوال زمان و احساسات شاعر که تاثیر پذیر از پدیده های اجتماعی اوست باشد و تردید نیست بیان این احساسات و مفاهیم اگر در قالب اشعار گذشته ممکن باشد لااقل با همان ترکیبات و اشارات و واژه های مستعمل مقدور نیست. 
    در شعر سایه دو جنبه کاملاً متفاوت به چشم می خورد ، نیمی از سروده های وی را غزلیاتی که از احساساتی کاملاً شاعرانه سرشار است ، تشکیل می دهد و نیمی دیگر مجموعه ی اشعاری است که باصطلاح امروز در قالب نوین موزون ولی غیر مقفی سروده شده است. در حقیقت آثاری از ایشان که مبین احساسات درونی وی از تاثرات است مشخص و مربوط به پرواز اندیشه شاعرانه او است در غزلها و دوبیتی های وی همه جا متجلی است ولی تاثراتی که از زندگی مردم و وضع اجتماعی وی سخن می گوید بیشتر در فرم جدید شعر امروز خود نمایی می کند. دکتر یوسفی معتقد است: در غزل فارسی معاصر ، شعر های سایه ( هوشنگ ابتهاج ) در شمار آثار خوب و خواندنی است . مضامین گیرا و دلکش ، تشبیهات و استعارات و صور خیال بدیع ، زبان روان و موزون و خوش ترکیب و هم آهنگ با غزل از ویژگی های شعر اوست و نیز رنگ اجتماعی ظریف آن یادآور شیوه دلپذیر حافظ است. وی در زمینه نو سرایی نیز طبع آزمایی کرده است آنچه از این قبیل سروده درون مایع و محتوای آنها تازه ابتکار آمیز است و چون فصاحت زبان و قوت بیان سایه با آن همگام شده ، ترکیب این دو کیفیت با هم نتیجه مطلوب به بار آورده است. 
     

     
    نخستین نغمه ها
    سراب
    سیاه مشق
    شبگیر 
    زمین
    چند برگ از یلدا
    یادنامه (ترجمه شعر تومانیان شاعر ارمنی، با همکاری نادرپور، گالوست خاننس و روبن)
    تا صبح شب یلدا
    یادگار خون سرو
    حافظ به سعی سایه(دیوان حافظ با تصحیح ابتهاج)
    تاسیان (اشعار ابتهاج در قالب نو)

    hooshangebtehaj.jpg

    زندگی نامه ی منوچهر آتشی

    زندگی نامه ی منوچهر آتشی
    منوچهر آتشی در سال ۱۳۱۰ در روستای دهرود بخش بوشکان در بوشهر به دنیا آمد

    آتشی، متخلص به سرنا، شاعر، منتقد، مترجم و روزنامه‌نگار است.

    وی تحصیلات ابتدایی و دوره متوسط را در بوشهر گذراند و برای گذراندن دوره دانشسرای مقدماتی به شیراز رفت.

    آتشی در سال 1333 آموزگار شد و در شهر بوشهر و اطراف آن به تدریس پرداخت و در سال 1339 به دانشسرای عالی تهران وارد شد و در رشته زبان انگلیسی لیسانس گرفت.

    او در مقطع کارشناسی رشته‌ زبان و ادبیات انگلیسی، فارغ‌التحصیل شد و در دبیرستان‌های قزوین، به امر دبیری پرداخت.

    وی در پایان سال‌های خدمت دبیری به عنوان ویراستار در انتشارات سازمان رادیو و تلویزیون به کار پرداخت و در سال 1359 بازنشسته شد و به بوشهر بازگشت.

    آتشی از سال 1333 انتشار شعرهایش را شروع کرد و در فاصله‌ چند سال توانست در شمار شاعران مطرح معاصر درآید.

    نخستین مجموعه‌ شعر او با عنوان آهنگ دیگر در سال 1339 در تهران چاپ شد و پس از این مجموعه، دو مجموعه دیگر با نام‌های آواز خاک و دیدار در فلق انتشار یافت.

    وی در دهه‌های 40 و 50 و 60 به سبک نیمایی شعر می‌سروده در دو دهه آخر عمر به شعر سپید روی آورد.

    منوچهر آتشی سال 1384 بر اثر ایست قلبی در سن 74 سالگی در بیمارستان سینا تهران درگذشت و در زادگاهش بوشهر به خاک سپرده شد.

    وی چند روز قبل از مرگش در مراسم چهره‌های ماندگار به عنوان چهره ماندگار ادبیات معرفی شده بود.

    برخی از آثار منوچهر آتشی:

    آهنگ دیگر، ۱۳۳۹

    ‬آواز خاک، ۱۳۴۷

    ‬دیدار در فلق، ۱۳۴۸

    برانتهای آغاز

    گزینه اشعار، ۱۳۶۵

    وصف گل سوری، ۱۳۷۰

    گندم و گیلاس، ۱۳۷۰

    فانتامارا، اثر اینیاتسیو سیلونه (ترجمه)

    جزیره دلفین‌های آبی‌رنگ (ترجمه)

    مهاجران (ترجمه)

    دلاله (ترجمه)

    manoochehratashi.jpg

    زندگی نامه ی محمدعلی دامغانی

    زندگی نامه ی محمدعلی دامغانی
    محمدعلی معلم متولد سال ۱۳۳۰، اهل دامغان، تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در دامغان و سپس در شاهرود و سمنان به پایان رساند.

    وی تحصیلات تکمیلی را در دانشکده ادبیات و حقوق دانشگاه تهران تمام کرد و همزمان بهشعر و ادبیات و پژوهش‌های ادبی در زمینه بیدل‌شناسی روی آورد.

    وی در زمینه شعر و موسیقی همکاری‌های مؤثری با واحدهای ادبیات، شعر و موسیقی حوزه هنری داشت و به نوعی در برخی از مهم‌ترین تحولات و رخدادهای این سه حوزه این نهاد فرهنگی، هنری دخیل بود.

    مدیریت گروه ادبی رادیو، ریاست شورای شعر و موسیقی سازمان صدا و سیما و مشاور هنری ریاست صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران از دیگر فعالیت‌های ایشان است.
    از آثار علی معلم می‌توان به کتاب «رجعت سرخ ستاره» و سری کتاب‌های «گزیده ادبیات معاصر» که توسط نشر نیستان منتشر شده‌است، اشاره کرد.

    علی معلم در زمینه بیدل‌شناسی و نیز شناخت ظرفیت‌ها و ظرافت‌های شعر خاقانی  دستی چیره دارد و برخی از درس گفتارهای وی درباره این دو شاعر از تلویزیون پخش می‌شود.

    از ویژگی‌های شعر معلم می‌توان به ساختار منحصر به فرد و حماسی، استخدام وزن‌ها، اسطوره‌پردازی، ردیف‌های بلند، دشوارنویسی و به‌کارگیری واژگان مهجور و محلی و داشتن موسیقی درونی اشاره کرد.

    زندگی نامه ی مهدی اخوان ثالث

    زندگی نامه ی مهدی اخوان ثالث

    مهدی اخوان ثالث (۱۰ اسفند ۱۳۰۷ مشهد - ۴ شهریور ۱۳۶۹ تهران)، شاعر پرآوازه و موسیقی‌پژوه ایرانی بود. نام و تخلص وی در اشعارش م. امید بود.
    اشعار او زمینهٔ اجتماعی دارند و گاه حوادث زندگی مردم را به تصویر کشیده‌است؛ همچنین دارای لحن حماسی آمیخته با صلابت و سنگینی شعر خراسانی و نیز در بردارندهٔ ترکیبات نو و تازه است.
    اخوان ثالث در شعر کلاسیک فارسی توانا بود و در ادامه به شعر نو گرایید. از وی اشعاری در هر دو سبک به جای مانده‌است. همچنین او آشنا به نوازندگی تار و مقام‌های موسیقاییبود.

    پدر او که علی نام داشت، یکی از سه برادری بود که از فهرج در استان یزد به مشهد کوچ کرده بود و از این رو آنان نام خانوادگیشان را اخوان ثالث به معنی برادران سه‌گانه گذاشتند.

    چیره‌دستی اخوان در شعر حماسی است. او درون‌مایه‌های حماسی را در شعرش به کار می‌گیرد و جنبه‌هایی از این درون‌مایه‌ها را به استعاره و نماد آراسته می‌کند.

    به گفته برخی از منتقدین، تصویری که از م. امید در ذهن بسیاری به جا مانده این است که او از نظر شعری به نوعی نبوت و پیام‌آوری روی آورده و از نظر عقیدتی آمیزه‌ای از تاریخ ایران باستان و آراء عدالت‌خواهانه پدیدآورده و در این راه، گاه ایران‌دوستی او جنبه نژادپرستانه پیدا کرده‌است. در واقع اخوان ثالث شعر را چنین تعریف می‌کند: شعر محصول بی‌تابی انسان در لحظاتی است که در پرتو شعور نبوت قرار می‌گیرد.

    اما اخوان این موضوع را نمی‌پذیرفت و در این باره گفته است: «من به گذشته و تاریخ ایران نظر دارم. من عقده عدالت دارم. هرکس قافیه را می‌شناسد، عقده عدالت دارد. قافیه دو کفه ترازو است که خواستار عدل است… گهگاه فریادی و خشمی نیز داشته‌ام.»

    شعرهای اخوان در دهه‌های ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ شمسی روزنه هنری تحولات فکری و اجتماعی زمان بود و بسیاری از جوانان روشنفکر و هنرمند آن روزگار با شعرهای او به نگرش تازه‌ای از زندگی رسیدند. مهدی اخوان ثالث بر شاعران معاصر ایرانی تأثیری عمیق داشته‌است.

    هنر اخوان در آمیزش شعر کهن و سبک نیمایی و سوگ او بر گذشته، مجموعه‌ای به وجود آورد که خاص او بود و اثری عمیق در هم‌نسلان او و نسل‌های بعد گذاشت.

    جمال میرصادقی، داستان‌نویس و منتقد ادبی، دربارهٔ اخوان گفته‌است: من اخوان را از آخر شاهنامه شناختم. شعرهای اخوان جهان‌بینی و بینشی تازه به من داد و باعث شد که نگرش من از شعر به کلی متفاوت شود و شاید این آغازی برای تحول معنوی و درونی من بود.

    نادر نادرپور، شاعر معاصر ایران که در سال‌های نخستین ورود اخوان به تهران با او و شعر او آشنا شد معتقد است که هنر م. امید در ترکیب شعر کهن و سبک نیمایی و سوگ او بر گذشته مجموعه‌ای به وجود آورد که خاص او بود و اثری عمیق در هم نسلان او و نسل‌های بعد گذاشت.
    نادرپور گفته‌است: «شعر او یکی از سرچشمه‌های زلال شعر امروز است و تأثیر آن بر نسل خودش و نسل بعدی مهم است. اخوان میراث شعر و نظریه نیمایی را با هم تلفیق کرد و نمونه‌ای ایجاد کرد که بدون اینکه از سنت گسسته باشد بدعتی بر جای گذاشت. اخوان مضامین خاص خودش را داشت، مضامینی در سوگ بر آنچه که در دلش وجود داشت - این سوگ گاهی به ایران کهن برمی‌گشت و گاه به روزگاران گذشته خودش و اصولاً سرشار از سوز و حسرت بود- این مضامین شیوه خاص اخوان را پدید آورد به همین دلیل در او هم تأثیری از گذشته می‌توانیم ببینیم و هم تأثیر او را در دیگران یعنی در نسل بعدی می‌توان مشاهده کرد.»
    اما خود اخوان زمانی گفت نه در صدد خلق سبک تازه‌ای بوده و نه تقلید، و تنها از احساس خود و درک هنری اش پیروی کرده: «من نه سبک شناس هستم نه ناقد… من هم از کار نیما الهام گرفتم و هم خودم برداشت داشتم. در مقدمه زمستان گفته‌ام که می‌کوشم اعصاب و رگ و ریشه‌های سالم و درست زبانی پاکیزه و مجهز به امکانات قدیم و آنچه مربوط به هنر کلامی است را به احساسات و عواطف و افکار امروز پیوند بدهم یا شاید کوشیده باشم از خراسان دیروز به مازندران امروز برسم…»

    هوشنگ گلشیری، نویسنده معاصر ایرانی مهدی اخوان ثالث را رندی می‌داند از تبار خیام با زبانی بیش و کم میانه شعر نیما و شعر کلاسیک فارسی. وی می‌گوید تعلق خاطر اخوان را به ادب کهن هم در التزام به وزن عروضی و قافیه بندی، ترجیع و تکرار می‌توان دید و هم در تبعیت از همان صنایع لفظی قدما مانند مراعات نظیر و جناس و غیره.

    اسماعیل خویی، شاعر ایرانی مقیم بریتانیا و از پیروان سبک اخوان معتقد است که اگر دو نام از ما به آیندگان برسد یکی از آن‌ها احمد شاملو و دیگری مهدی اخوان ثالث است که هر دوی آن‌ها از شاگردان نیمایوشیج هستند.
    به گفته خویی، اخوان از ادب سنتی خراسان و از قصیده و شعر خراسانی الهام گرفته‌است و آشنایی او با زبان و بیان و ادب سنتی خراسان به حدی زیاد است که این زبان را به راستی از آن خود کرده‌است. آقای خویی می‌افزاید که اخوان دبستان شعر نوی خراسانی را بنیاد گذاشت و دارای یکی از توانمندترین و دورپروازترین خیال‌های شاعرانه بود. اسماعیل خویی معتقد است که اخوان همانند نیما از راه واقع‌گرایی به نمادگرایی می‌رسد.
    وی دربارهٔ عنصر عاطفه در شعر اخوان می‌گوید که اگر در شعر قدیم ایران باباطاهر را نماد عاطفه بدانیم، شعری که کلام آن از دل برمی‌آید و بر دل می‌نشیند و مخاطب با خواندن آن تمام سوز درون شاعر را در خود بازمی‌یابد، اخوان فرزند بی‌نظیر باباطاهر در این زمینه‌است.

    غلامحسین یوسفی در کتاب چشمه روشن می‌گوید مهدی اخوان ثالث در شعر زمستان احوال خود و عصر خود را از خلال اسطوره‌ای کهن و تصاویری گویا نقش کرده‌است.
    شعر زمستان در دی ماه ۱۳۳۴ سروده شده‌است. به گفته غلامحسین یوسفی، در سردی و پژمردگی و تاریکی فضای پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است که شاعر زمستان اندیشه و پویندگی را احساس می‌کند و در این میان، غم تنهایی و بیگانگی شاید بیش از هر چیز در جان او چنگ انداخته‌است.

    دیدگاه‌های اخوان ثالث که در شعر او آشکار است، نقد شده‌است. نادر ابراهیمی گفت که «مهدی اخوان ثالث، کینه‌اش به عرب، یک کینهٔ ایستای به‌میراث‌رسیده‌است نه کینهٔ اندیشگی و پویا. او عرب را دقیقاً و برای همیشه همان عربِ هزار و پانصد سال پیش می‌داند، که برجای مانده‌است و تکان نمی‌خورد: یک ملّتِ واحدِ یکپارچه، بدون کمترین تغییر قشری، طبقاتی، ملّی، تاریخی، اجتماعی، و سیاسی:بدخون، بدنژاد، فاسد بالذّاته… او صدّام را به‌دلیل عرب بودنش، یزید می‌داند نه به‌دلیل عاملِ استعمار بودنش.» سپس می‌گوید که «هیچ شاعری در عصر ما - و شاید در جملگی اعصار - به‌قدر اخوان ثالث، نام‌ها و نشانی‌های بومی و ملّی را در شعر خود به‌کار نگرفته‌است.»

    بااینکه او نخست به سیاست گرایش داشت ولی پس از رویداد ۲۸ مرداد از سیاست تا مدتی روی گرداند. چندی بعد با نیما یوشیج و شیوه سرایندگی او آشنا شد. شاهکار اخوان ثالث شعر زمستان است. گفته می‌شود او از نزدیک شدن به صاحبان قدرت به همان اندازه پرهیز داشت که از پیوستن به صف انقلابیان. سید علی خامنه‌ای، در سال ۱۳۷۳ در یکی از دیدارهایش با مسئولان فرهنگی کشور دربارهٔ مهدی اخوان ثالث می‌گوید: پس از انقلاب با او تماس گرفته و تلاش کرده او را به همکاری با جمهوری اسلامی ترغیب کند. اما اخوان پاسخ داده: بنای ما بر این است که همیشه بر سلطه باشیم نه با سلطه خامنه‌ای می‌گوید: گوشی را گذاشتم و تا آخر هم سراغ او نرفتیم.
    در فروردین سال ۱۳۶۹ هم خامنه‌ای در جمع شاعران اهل مشهد دربارهٔ اخوان می‌گوید: نمی‌توانید بروید با او بنشینید، چون او اصلاً شماها را نفی می‌کند؛ شماها هم او را به کلی از رگ و ریشه نفی می‌کنید. می‌بینید که این راه بسته است. اخوان در پی رد دعوت خامنه‌ای برای همکاری با محدودیت‌ها و بی‌مهری‌های زیادی روبرو شد.به گفته فرج سرکوهی بعد از اینکه اخوان از همکاری با خامنه‌ای سر باز زد، در جواب او را کتک زدند و حقوق بازنشستگی اش را قطع کردند، خامنه‌ای در خطبه نماز جمعه او را هیچ خواند و اخوان در پاسخ شعر هیچم و چیزی کم را سرود.
    مرتضی امیری اسفندقه این شعر را نامربوط به این موضوع و در ادامهٔ هیچ‌سرایی‌های شاعرانی چون خاقانی، حافظ، بیدل و سهراب سپهری می‌داند و از رابطهٔ عاطفی اخوان با علی خامنه‌ای سخن می‌گوید. برخی منابع گفته‌اند او از دوستان دوران جوانی سیدعلی خامنه‌ای، رهبر ایران، بود بنا به شواهد موجود این دوستی تا آخر عمر بین این دو نفر برقرار بود. سید علی خامنه‌ای نیز گفته با اخوان دوست بوده‌است. پایگاه اطلاع‌رسانی خامنه‌ای نیز عکسی از دست‌نوشتهٔ اخوان ثالث در دفتر یاداشت‌های خامنه‌ای منتشر و اعلام کرده‌است که وی دستور دفن اخوان در مقبره‌الشعرای آرامگاه فردوسی در توس را داده است.

    اخوان ثالث چهل روز پس از بازگشت از خانه فرهنگ آلمان در چهارم شهریور ماه سال ۱۳۶۹ در تهران از دنیا رفت. وی در توس در کنارآرامگاه فردوسی به خاک سپرده شده‌است.

    زندگی نامه ی فروغ فرخزاد

    زندگی نامه ی فروغ فرخزاد


    فروغ فرخزاد در دی ماه سال 1313 هجری شمسی در تهران متولد شد. پس از گذراندن دوره های آموزش دبستانی و دبیرستانی به هنرستان بانوان رفت و خیاطی و نقاشی را فرا گرفت...

    شانزده ساله بود که به یکی از بستگان مادرش-پرویز شاپور که پانزده سال از وی بزرگتر بود- علاقه مند شد و آن دو با وجود مخالفت خانواده هایشن با هم ازدواج کردند. چندی بعد به ضرورت شغل همسرش به اهواز رفت و نه ماه بعد تنها فرزند آنان کامیار دیده به جهان گشود. از این سالها بود که به دنیای شعر روی آورد و برخی از سروده هایش در مجله خواندنیها به چاپ رسید. زندگی مشترک او بسیار کوتاه مدت بود و به دلیل اختلافاتی که با همسرش پیدا کرد به زودی به متارکه انجامید و از دیدار تنها فرزندش محروم ماند.
    نخستین مجموعه شعر او به نام اسیر به سال ۱۳۳۱ در حالی که هفده سال بیشتر نداشت از چاپ درآمد. دومین مجموعه اش دیوار را در بیست ویک سالگی چاپ کرد و به دلیل پاره ای گستاخی ها و سنت شکنی ها مورد نقد و سرزنش قرار گرفت. بیست و دو سال بیشتر نداشت که به رغم آن ملامت ها سومین مجموعه شعرش عصیان از چاپ درآمد.
    فروغ در مجموعه اسیر بدون پرده پوشی و بی توجه به سنت ها و ارزشهای اجتماعی آن احوال و احساسات زنانه خود را که در واقع زندگی تجربی اوست توصیف می کند. اندوه و تنهایی و ناامیدی و ناباوری که براثر سرماخوردگی در عشق در وجود او رخنه کرده است سراسر اشعار او را فرا می گیرد. ارزش های اخلاقی را زیر پا می نهد و آشکارا به اظهار و تمایل می پردازد و در واقع مضمون جدیدی که تا آن زمان در اشعار زنان شاعر سابقه نداشته است می آفریند.
    در مجموعه دیوار و عصیان نیز به بیان اندوه و تنهایی و سرگردانی و ناتوانی و زندگی در میان رویاهای بیمارگونه و تخیلی می پردازد و نسبت به همه چیز عصیان می کند. بدینسان فروغ همان شیوه توللی را با زبانی ساده و روان اما کم مایه و ناتوان دنبال می کند. از لحاظ شکل نیز در این سه مجموعه همان قالب چهار پاره را می پذیرد و گهگاه تنها به خاطر تنوع ، اندکی از آن تجاوز می کند. 
    فروغ از سال ۱۳۳۷ به کارهای سینمایی پرداخت. در این ایام است که او را با ابراهیم گلستاننویسنده و هنرمند آن روزگار همگام می بینیم. آن دو با هم در گلستان فیلم کار می کردند.
    در سال ۱۳۳۸ برای نخستین بار به انگلستان رفت تا در زمینه امور سینمایی و تهیه فیلم مطالعه کند. وقتی که از این سفر بازگشت به فیلمبرداری روی آورد و در تهیه چند فیلم گوتاه با گلستان همکاری نزدیک و موثر داشت. در بهار ۱۳۴۱ برای تهیه یک فیلم مستند از زندگی جذامیان به تبریز رفت. فیلم خانه سیاه است که بر اساس زندگی جذامیان تهیه شده ، یادگاری هنری سفرهای او به تبریز است. این فیلم در زمستان ۱۳۴۲ از فستیوال اوبرهاوزن ایتالیا جایزه بهترین فیلم مستند را به دست آورد.
    چهارمین مجموعه شعر فروغ تولدی دیگر بود که در زمستان ۱۳۴۳ به چاپ رسید و به راستی حیاتی دوباره را در مسیر شاعری او نشان می داد. تولدی دیگر ، هم در زندگی فروغ و هم در ادبیات معاصر ایران نقطه ای روشن بود که ژرفای شعر و دنیای تفکرات شاعرانه را به گونه ای نوین و بی همانند نشان می داد. زبان شعر فروغ در این مجموعه و نیز مجموعه ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد که پس از مرگ او منتشر شد ، زبان مشخصی است با هویت و مخصوص به خود او. این استقلال را فقط نیما دارا بود و پس از او اخوان ثالث و احمد شاملو ﴿در شهرهای بی وزنش﴾ و این تشخیص نحصول کوشش چندین جانبه اوست: نخست سادگی زبان و نزدیکی به حدود محاوره و گفتار و دو دیگر آزادی در انتخاب واژه ها به تناسب نیازمندی در گزارش دریافت های شخصی و سه دیگر توسعی که در مقوله وزن قائل بود.
    فروغ پس از آنکه در تهیه چندین فیلم ابراهیم گلستان را یاری کرده بود در تابستان ۱۳۴۳ به ایتالیا، آلمان و فرانسه سفر کرد و زبان آلمانی و ایتالیایی را فرا گرفت. سال بعد سازمان فرهنگی یونسکو از زندگی او فیلم نیم ساعته تهیه کرد، زیرا شعر و هنر او در بیرون از مرزهای ایران به خوبی مطرح شده بود.
    فروغ فروخزاد سی و سه سال بیشتر نداشت که در سال ۱۳۴۸ به هنگام رانندگی بر اثر تصادف جان سپرد و در گورستان ظهیرالدوله تهران به خاک سپرده شد.
    افسوس و صد افسوس که او ازمیان ما رفت روحش شاد این یگانه دردانه شعرادبیات پارسی

    foroughfarrokhzad.jpg