فنجان شکسته

چای قندپهلویم آرزوست

زندگی نامه ی خیام

زندگی نامه ی خیام

غیاث‌الدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خَیّام نیشابوری

متخلص به خیام ۴۲۷ - ۵۱۰ ) هجری قمری در نیشابور که 

خیامی ، خیام نیشابوری و خیامی النّیسابوری

هم نامیده می شود.

 اهل ادب به او لقب  

همه‌ چیزدان، فیلسوف، ریاضی‌دان، ستاره‌شناس داده اند. 

وی بیشتر با انگیزه نگارش رباعیآتش است که شهرت جهانی دارد.

افزون بر آنکه  رباعیات خیام را به بیشتر زبان‌های زند ه دنیا برگردان نموده‌اند. 

ادوارد فیتزجرالد  رباعیات او را به زبان انگلیسی ترجمه کرده است که

باعث شهرت بیشتر او در مغرب زمین شده‌ است.

یکی از برجسته‌ترین کارهای وی را می ‌توان

سر و سامان دادن و سرپرستی محاسبات گاه‌شماری ایران

 در زمان خواجه نظام‌الملک در دورهٔ پادشاهی ملکشاه سلجوقی دانست.

محاسبات منسوب به خیام در این زمینه هنوز معتبر است و

دقتی به مراتب بالاتر از تقویم میلادی دارد.

وی در ریاضیات، نجوم، علوم ادبی، دینی و تاریخی استاد بود.

نقش خیام در حل معادلات درجه ‌سوم و مطالعاتش دربارهٔ اصل پنجم اقلیدس

نام او را به عنوان

ریاضیدان برجسته در تاریخ علم ثبت کرده‌است.

 شماری از تذکره ‌نویسان، خیام را شاگرد ابن سینا و شماری نیز

وی را شاگرد امام موفق نیشابو ری خوانده‌اند.

صحت این فرضیه که خیام شاگرد ابن سینا بوده‌است، بسیار دور از ذهن است

زیرا از نظر زمانی با هم فرق زیادی داشته‌اند.

خیام در جایی ابن سینا را استاد خود می‌داند

ولی این استادی ابن سینا سودی معنوی دارد.

این قافله عمر عجب میگذرد

دریاب دمی که با طرب میگذرد

ساقی غم فردای حریفان چه خوری

پیش آر پیاله را که شب میگذرد

آن را که به صحرای علل تاخته‌اند-خیام

آن را که به صحرای علل تاخته‌اند-خیام

آن را که به صحرای علل تاخته‌اند

بی او همه کارها بپرداخته‌اند

امروز بهانه‌ای در انداخته‌اند

فردا همه آن بود که در ساخته‌اند

nv14

در خواب بدم مرا خردمندی گفت-خیام

در خواب بدم مرا خردمندی گفت-خیام

در خواب بدم مرا خردمندی گفت

کز خواب کسی را گل شادی نشکفت

کاری چه کنی که با اجل باشد جفت؟

می خور که به زیر خاک می‌باید خفت

nv13

خاکی که به زیر پای هر نادانی است-خیام

خاکی که به زیر پای هر نادانی است-خیام

خاکی که به زیر پای هر نادانی است

کفّ صنمیّ و چهرهٔ جانانی است

هر خشت که بر کنگرهٔ ایوانی است

انگشت وزیر یا سر سلطانی است

nv12

در هر دشتی که لاله‌زاری بوده‌ست-خیام

در هر دشتی که لاله‌زاری بوده‌ست-خیام

در هر دشتی که لاله‌زاری بوده‌ست

از سرخی خون شهریاری بوده‌ست

هر شاخ بنفشه کز زمین میروید

خالی است که بر رخ نگاری بوده‌ست

nv11

نیکی و بدی که در نهاد بشر است-خیام

نیکی و بدی که در نهاد بشر است-خیام

نیکی و بدی که در نهاد بشر است

شادی و غمی که در قضا و قدر است

با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل

چرخ از تو هزار بار بیچاره‌تر است

nv10

چون نیست ز هر چه هست جز باد بدست-خیام

چون نیست ز هر چه هست جز باد بدست-خیام

چون نیست ز هر چه هست جز باد بدست

چون هست بهرچه هست نقصان و شکست

انگار که هرچه هست در عالم نیست

پندار که هرچه نیست در عالم هست

nv9

هر راز که اندر دل دانا باشد-خیام

هر راز که اندر دل دانا باشد-خیام

هر راز که اندر دل دانا باشد

باید که نهفته‌تر ز عنقا باشد

کاندر صدف از نهفتگی گردد در

آن قطره که راز دل دریا باشد

nv8

افسوس که نامه جوانی طی شد-خیام

افسوس که نامه جوانی طی شد-خیام

افسوس که نامه جوانی طی شد

و آن تازه بهار زندگانی دی شد

آن مرغ طرب که نام او بود شباب

افسوس ندانم که کی آمد کی شد

nv6

در دهر هر آن که نیم نانی دارد-خیام

در دهر هر آن که نیم نانی دارد-خیام

در دهر هر آن که نیم نانی دارد

از بهر نشست آشیانی دارد

نه خادم کس بود نه مخدوم کسی

گو شاد بزی که خوش جهانی دارد

nv7

آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی-خیام

آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی-خیام

آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی

معذوری اگر در طلبش میکوشی

باقی همه رایگان نیرزد هشدار

تا عمر گرانبها بدان نفروشی

nv5

تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد؟-خیام

تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد؟-خیام

تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد؟

چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد؟

گر چشمه زمزمی و گر آب حیات

آخر به دل خاک فرو خواهی شد

nv4

آن قصر که با چرخ همیزد پهلو-خیام

آن قصر که با چرخ همیزد پهلو-خیام

آن قصر که با چرخ همیزد پهلو

بر درگه آن شهان نهادندی رو

دیدیم که بر کنگره‌اش فاخته‌ای

بنشسته همی گفت که کوکوکوکو

nv3

آن قصر که جمشید در او جام گرفت-خیام

آن قصر که جمشید در او جام گرفت-خیام

آن قصر که جمشید در او جام گرفت

آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت

بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر

دیدی که چگونه گور بهرام گرفت

nv2

ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست-خیام

ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست-خیام

ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست

بی بادهٔ گلرنگ نمی‌باید زیست

این سبزه که امروز تماشاگه ماست

تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست

nv1