فنجان شکسته

چای قندپهلویم آرزوست

شعر درباره ی یمن از علیرضا قزوه

شعر درباره ی یمن از علیرضا قزوه

لب اگر باز کنم سرّ مگو می ریزد


می روم گریه کنم چشم فرو می ریزد



چند وقت است می و ساقی و ساغر همه اوست


دست من باده نمی ریزد، او می ریزد



چند ماه است که در راه گلویم خار است


چشم من بغض دلش را به گلو می ریزد



جوی ها در همه جا روی به دریا دارند


این چه دریاست که یک باره به جو می ریزد



بی خبر از نفس سوخته حالان مگذر


خاصه صبحی که سبو پشت سبو می ریزد



این قدر پشت سر سوختگان حرف مزن


من اگر ها کنم از آینه هو می ریزد



هر طرف می نگری داغ اویس قرن است


خون طفلان یمن از همه سو می ریزد

نظرات: (۰) هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">